خبر تأسفبار ارتحال استاد سیداکبر پرورش برای همه دوستداران و عزیزانی که با ایشان آشنایی داشتهاند، سخت و اندوهبار است، اما چه کنیم که مرگ، حق است و به فرموده قرآن کریم «کل نفس ذائقه الموت» هر انسانی مرگ را میچشد. ">
«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»
خبر تأسفبار ارتحال استاد سیداکبر پرورش برای همه دوستداران و عزیزانی که با ایشان آشنایی داشتهاند، سخت و اندوهبار است، اما چه کنیم که مرگ، حق است و به فرموده قرآن کریم «کل نفس ذائقه الموت» هر انسانی مرگ را میچشد.
به روایت: مرتضی نجفی قدسی
مجموعه خاطرتی از استاد اکبر پرورش
«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»
خبر تأسفبار ارتحال استاد سیداکبر پرورش برای همه دوستداران و عزیزانی که با ایشان آشنایی داشتهاند، سخت و اندوهبار است، اما چه کنیم که مرگ، حق است و به فرموده قرآن کریم «کل نفس ذائقه الموت» هر انسانی مرگ را میچشد.
البته برای او که یک عارف به تمام معنا بود و پیوسته مشتاق لقاءالله، مرگ بسیار شیرین و زیبا بود، همان طور که امیرالمومنین فرمودند «والله پسر ابیطالب به «موت» مانوستر است و اشتیاق بیشتر دارد تا طفل به شیر خوردن از مادرش.»
استاد پرورش انسان بسیار بزرگی بود که ابعاد وجودی او به آسانی قابل تبیین نیست، اگرچه ایشان از پیشگامان نهضت انقلاب اسلامی به شمار میآمد و با بسیاری از بزرگان این نهضت همانند شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید رجایی، شهید باهنر، رهبری معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای، حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی و بسیاری دیگر از اعاظم همچون آیتالله مهدوی کنی، مرحوم حبیبالله عسگراولادی و دیگران همراه و همگام بود و به حق باید گفت یکی از استوانههای انقلاب اسلامی بود و به خصوص در منطقه اصفهان که زادگاه ایشان بود یکی از سه رکن اصلی انقلاب پس از مرحوم آیتالله سیدحسین خادمی و آیتالله سیدجلالالدین طاهری محسوب میشد و شرح مبارزات ایشان و سخنرانیهای انقلابی و کوبنده و روشنگرانه ایشان در طول نهضت انقلاب اسلامی مایه دلگرمی تمام انقلابیون اصفهان بود و بسیاری از شهدای گرانقدر انقلاب از شاگردان و دستپروردگان فکری ایشان بودند، ولی همه اینها بیانگر عظمت وجودی ایشان نیست و برای ما که از دوران کودکی ایشان را دریافته و تا آخر در بسیاری از سفرها، حضرها، خلوتها، جلوتها و در عموم و در خواص، ایشان را از نزدیک دیدهایم، آنچه که برایمان بیشتر از همه جلوهگری میکند، عظمت معنوی ایشان است که به حق والانصاف انسانی عارف و عاشق پروردگار و محبّ اهل بیت علیهمالسلام بود.
او برای ما میگفت که «انسان خوب است معروف باشد نه مشهور» و اضافه میکرد که معروف برای اهل آسمان شناخته شده است و مشهور برای اهل زمین. اهل معرفت را آسمانیها میشناسند، لذا از شهرت گریزان بود ولی به عرفان و معرفت بسیار مشتاق. ابعاد معنوی و عرفانی استاد پرورش حقیقتاً بسیار فراتر از ابعاد انقلابی و مبارزاتی و مسئولیتهای سیاسی ایشان است، اگرچه ایشان در تمام این زمینهها یک الگوی بسیار خوب از انسان مسئول و مبارز انقلابی بود ولی هنگامی که به تبیین مسائل و نکات دقیق عرفانی میپرداخت و از آیات و روایات برداشتهای عرفانی ارائه میکرد و با ادبیات کهن ایران که مشحون از عرفان و اخلاق است، آنها را درمیآمیخت، بسیار زیباتر و عاشقانه و دلنشینتر میشد، مخصوصاً هنگامی که در بیان معارف الهی اشکش سرازیر میشد تا عمق وجود در دل شاگردان نفوذ پیدا میکرد.
او بسیاری از اوقات اشعار حافظ را با معرفت بیان میکرد و عاشقانه اشک میریخت و حتی خوابی را هم از مرحوم حافظ نقل کردند که حافظ برای ایشان یک بیت شعر خوانده بود و دوباره در جایگاهش آرمیده بود.
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
ایشان میگفتند در فکر بودم که چرا حافظ از بین همة اشعار خود، این یک بیت را برایم خواند که خوب تأمل کردم دیدم در این یک بیت تقریباً بیست صنعت شعری بکار رفته است، به هرحال تسلط استاد پرورش بر ادبیات و شعر و سخن، توان ایشان را در سخنوری قدرتی چند برابر داده بود به طوری که گاهی برخی سخنرانیها تا ۳ ساعت هم به طول میانجامید ولی دلهای مشتاق و جوانان جویای عرفان و معرفت، با تشنه کامی همچنان به بیانات ایشان گوش فرا میدادند و سر از پا نمیشناختند. ایشان در جوانی سخنوری بسیار عالی بودند بهطوری که از ایشان برای مجالس بسیار مهم دعوت میشد که نمونه آن سخنرانیهای ایشان در مسجد قبای تهران به دعوت شهید دکتر مفتح و با حضور بزرگانی چون شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی و شهید آیتالله مطهری و بسیاری دیگر از شخصیتهای علمی و فکری آن دوران بود.
«اهل تهجد» بودن یکی از ویژگیهای اصلی ایشان بود و در طریق عرفانی بر شبزندهداری و انس با شب و سحر و تفکر و عبادت سحرگاهی تاکید فراوان داشت کما اینکه در آیات قرآن و روایات نیز بر این مهم بسیار تأکید شده و در اشعار حافظ و دیگران نیز بر سحرخیزی و دعا و ورد سحری اشارات مکرر شده است.
یکی دیگر از ابعاد وجودی استاد پرورش، «اخلاص» ایشان بود که این مهم در اثر سالها تمرین و مبارزه با نفس بهوجود آمده بود و اخلاص ایشان به حدی بود که بسیاری از بزرگان را نیز مجذوب خود میکرد، خاطرهای کوتاه از شهیدی گرانقدر به نام جلال افشار نقل کنم که شهید بسیار عارف و والامقامی است و خود لحظات شهادت او را شاهد بودم، شهید جلال افشار که از شاگردان معنوی و فکری استاد پرورش بود، در وصیتنامهاش نوشته است: «استادم پرورش، شما با اخلاصتان مرا سوزاندید» این جمله بسیار معنا داری است و چقدر اثر آن عمیق بوده است که شهید آن را در وصیتنامهاش میآورد، شهید افشار هنگامی که میخواست به جبهه برود تفألی به قرآن زد، آیه آمد: «من کان یرجوالقاءالله فان اجل الله لأت و هوالسمیع العلیم» یعنی کسی که لقای الهی را جویاست و در پی این معنا است مرگ در پیش روی اوست و خداوند شنوا و دانا است (و میداند که در قلوب مشتاقین لقایش چه میگذرد و چقدر در این اشتیاق میسوزند)
شهید افشار و همه شهدایی که به وجود استاد پرورش افتخار میکردید و زمزمه دعای کمیل ایشان شما را سر مست از عرفان میکرد، هماکنون استاد از پیش ما پر کشیده و به نزد شما آمده است، او را در بر بگیرید و به اعلی علیین ببرید و از خداوند عزیز منان بخواهید که ما هم« انشاءالله بکم لاحقون» باشیم.
خاطراتي از استاد پرورش (قسمت اول )
تواضع و فروتنی
"تلك الدار الاخره نجعلها للذين لايريدون علوا في الارض و لا فسادا والعاقبه للمتقين" (قصص – 83)
همه كساني كه مرحوم استاد پرورش را ديده يا حتي فقط يك بار ملاقات كرده باشند، آثار تواضع و فروتني را در ايشان به وضوح يافته اند. او براساس آموزه هاي قرآن و اهل بيت(ع) هيچگاه خود را برتر از ديگران نميديد و به همه افراد حتي آناني كهنمي شناخت و يا بچه بودند، احترامي ويژه مي گذاشت و افراد گمان مي كردند كه ايشان آنها را مي شناسد.
ايشان مي گفتند بايد با افراد طوري برخورد و معاشرت كنيد كه اگر بعد از ملاقات به شما گفتند اين شخصي را كه الان ديدي از اولياء خدا بود! شما از عملكردتان و نوع ديداري كه داشته ايد پشيمان نشويد و خدا را شكر كنيد كه به وظيفه تان عملكرده ايد و وجود او را محترم شمرده ايد.
مناسب مي دانم خاطره اي را در اينجا نقل كنم كه با خود حضرت استاد نيز در ميان گذاشته و وجه خاصي داشته و مويد عملكرد ايشان بوده است.
شبي خواب ديدم بنده و حاج آقا مرتضي نبوي در طرفين استاد پرورش در صف نماز نشسته ايم و بعد از اتمام نماز، هنگامي كه افراد به يكديگر تقبل الله مي گويند و دست مي دهند، استاد پرورش به حاج آقا مرتضي نبوي دست دادند و تقبل الله گفتند و خم شدندو دست ايشان را هم بوسيدند! من تعجب كردم كه چرا استاد پرورش اينكار را كردند و حاج آقا مرتضي خودشان را شاگرد معنوي استاد پرورش مي دانند و چطور اجازه دادند تا استاد پرورش دست ايشان را ببوسند و فكرم را مشغول كرد تا اينكه خواستيم از اتاق خارج شويم، استاد به بنده تعارف كردند شما بفرمائيد، بنده عرض كردم خير، حضرتعالي بفرمائيد و ايشان هنگامي كه با مقاومت بنده روبهرو شدند به سمت درب ديگر اتاق رفتند و من هم از همان در خارج شدم، به ناگاه ديدم استاد برگشتند و از دري كه بنده خارج شدم، پشت سر بنده خارج شدند! شرمنده شدم و عرض كردم حاج آقا چرا اينكارها را مي كنيد؟! آن بوسيدن دست حاج آقا مرتضي نبوي و الان هم پشت سربنده خارج شديد، آخر چرا اينكارها را مي كنيد؟!
ايشان در جواب جمله بسيار زيبايي فرمودند كه در خاطرهام نقش بسته و ماندگار است، ايشان با صدايي آهسته فرمودند: "انسان تا افتادگي نكند، نميتواند پرواز كند" اين جمله بسيار عالي و حكيمانه است و خواب هم در اينجا تمام شد تا اينكه روزي بر اي استاد پرورش اين خواب را نقل كردم، ايشان خوشحال شدند و تاريخ آن را جويا شدند و عرض كردم، سپس فرمودند اين خواب يك ماجرايي دارد و آن اين است كه يك روز در جلسه اي كه حاج آقاي مرتضي نبوي هم تشريف داشتند، يكي از عزيزان حاضر در جلسه شروع به تعريف و تمجيد از حاج آقا مرتضي نبوي كرد و من احساس كردم كه غرض او از اين تعريف ها بيشتر تحقير بنده است كه در اين جلسه حضور دارم و ايشان از حاج آقا مرتضي تعريفمي كند، تا اين فكر به ذهنم خطور كرد با خود گفتم پرورش! مگر تو حاج آقا مرتضي را از خودت بهتر نمي داني؟! گفتم چرا، به خود نهيب زدم كه توچكار داري او با چه نيتي ازحاج آقا مرتضي تعريف مي كند، اصلا چرا تو خود از ايشان تعريف نمي كني، كه در اينجا من ورود كردم و عرض كردم آقا اينحرف ها كه شما براي حاج آقا مرتضي مي زنيد كه چيزي نيست، ما خيلي بالاتر از اينها را قائل هستيم و شروع كردم به تعريف از ايشان و حقيقتا آن تعريف هايي كه در آن روز در آن جلسه من از ايشان كردم در حكم بوسيدن دست ايشان بود و من برداشتم از خواب شما اين است كه آن عملم در آن روز در تعريف از حاج آقا مرتضي نبوي بسيار خوب بوده است.
آري، انسان تا افتادگي نكند نمي تواند پرواز كند، و شرط پرواز روحي و معنوي انسان، افتادگي و تواضع و فروتني است و
مسلما انسان متكبر هيچگاه اهل پرواز نخواهد بود چرا كه زمينگير نفس خويش است .
مرتضي نجفي قدسي
1392/10/25
بازتاب خبر در رسانه ها :
-------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش (قسمت دوم )
"و وصينا الانسان بوالديه احسانا" (احقاف، 15)
"و ما انسان را به نيكي كردن به پدر و مادر سفارش كرديم..."
نيكي به پدر و مادر يكي از آموزههاي اساسي دين اسلام است كه در قرآن كريم و روايات نسبت به آن سفارش بسيار شده است و شرح و بسط آن مجال خاص خود را ميطلبد. اما استاد پرورش يك انساني بود كه در اين زمينه الگو بود و خوش درخشيد و جلوهاي از نتيجه زحمت خود را نيز در همين دنيا ديد.
استاد پرورش در سن 6 سالگي پدرشان را از دست دادند و مادر ايشان از كودكي براي ايشان هم مادر بود و هم بايستي جاي پدر را پر ميكرد و زحمات زيادي براي رشد و تربيت تنها فرزندش كشيد و البته استاد پرورش نيز از هنگامي كه بالغ شد در خدمت مادر بود و حتي بعد از ازدواج نيز مادر را به همراه خود داشتند و در خدمت به ايشان بسيار مصمم بودند.
در ايامي كه استاد پرورش وزارت آموزش و پرورش را عهدهدار بودند، مادر ايشان دچار كسالتي طولاني شدند و استاد هر روز عصرها به منزل ميآمدند و به پرستاري مادر مشغول ميشدند. مريضي مادر، سرطان مفصلي بود و بقدري استخوانها پوك شده بودند كه اگر ايشان را تكان ميدادند، احتمال خرد شدن استخوانها بود و چارهاي نبود جز اينكه پيوسته در بستر باشند و در اين حال تدارك پرستاري ايشان بسيار سخت و با مشقت بود.
در يكي از روزها به استاد پرورش عرض كردم حاجآقا شما الان وزير هستيد و فرصت شما مغتنم، حضرتعالي با اين همه مشغلههاي وزارت و ديگر كارها چطور هر روز به پرستاري مادر مشغول ميشويد؟! چرا براي ايشان پرستاري اختيار نميكنيد تا همه كارها را پرستار انجام دهد و وقت و فرصت شما باز شود؟پاسخ ايشان خيلي حائز اهميت است، بلافاصله بعد از اينكه بنده اين عرايض را داشتم با شدت فرمودند نه خير، بنده خودم ميخواهم افتخار خدمتگزاري مادر را ببرم چرا اين افتخار را به ديگري بدهم، و اين رويه را تا پايان عمر مادر داشتند.
از قضاياي عجيب آن روزهاي پرستاري مادر اين ماجرا است كه استاد پرورش براي شفاي مادرشان تصميم به قرائت زيارت عاشورا در چهل روز ميگيرند و البته ايشان اشاره داشتند كه در همان روزهاي نخست زيارت عاشورا، در عالم رويا ميبينند كه 36 روز موفق به خواندن اين زيارت ميشوند كه ميفرمودند برداشت بنده اين بود كه مادر 36 روز بيشتر در قيد حيات نيست و روز سي و ششم ايشان از دنيا خواهند رفت، به هر حال مشغول زيارتهاي روزانه بودم كه تا روز سي و ششم مادرم در حال احتضار قرار گرفت و من بعد از اينكه زيارت عاشورا را خواندم و هميشه پايين پاي مادر مينشستم و بسيار منقلب بودم به ذهنم خطور كرد كه كف پاي مادر را ببوسم از باب فرمايش پيامبر اكرم (ص) كه فرمودند "الجنه تحت اقدام الامهات" ، "بهشت زير پاي مادران است" به خداي متعال متضرعانه عرض كردم خدايا در زمان حيات اين مادر هرگاه خواستم كف پاي او را ببوسم نميگذاشت، هم اكنون كه هنوز از دنيا نرفته و در حال احتضار قرار دارد، دوست دارم كف پايش را ببوسم.
ايشان به بنده فرمودند همين كه پاي مادر را بوسيدم و به چشمانم ماليدم، ناگهان از فضاي اتاق خارج شدم و وارد بهشت شدم كه برايم بسيار عجيب و حيرتانگيز بود و مشغول تماشاي اين سر سبزيها و نهرهاي بهشت و ديگر مظاهر آن بودم و حتي توصيف چگونگي آنها را دقيق داشتند به طوري كه ميفرمودند من تا آن روز سرسبزي در كشورهاي مختلف دنيا زياد ديده بودم اما اين سنخ سرسبزي را تاكنون نديده بودم، دو تن از حوريان بهشتي را هم ديده بودند و توصيف رنگ لباسها و شيوه پوشش آنها را داشتند و لذتي از مشاهده مناظر بهشت داشتند تا اينكه ناگهان به فضاي اتاق بازميگردند و خود را در كنار مادر و پايين پاي ايشان ميبينند!
اين مكاشفه حقيقت فرمايش نبوي را روشن ميكند كه هر چه آنان ميفرمايند، حقايقي است و ليكن چشم حقيقت بين ميخواهد يعني همان كه پيامبر اكرم (ص) در مقام دعا ميفرمايند: "اللهم ارني الاشياء كما هي" "پروردگارا، اشياء را و عوالم را آنچنان كه هست به من نشان ده" خداي متعال اراده كرده بود كه به مزد زحمات چندين ماهه استاد پرورش در پرستاري از مادر، اين مكاشفه براي ايشان پديد آيد و ايشان در همين دنيا حقيقت عمل خود را ببيند و نظاره گر"جنات عدن تجري من تحتهاالانهار" شوند. رحمت الله عليه و اسكنه الله في بحبوحات جناته.
لازم به ذكر است اين داستان را سالها قبل، ايشان به عنوان شاهد مثال در يكي از سخنرانيهاي عرفانيشان در اصفهان بدون اينكه فاعل آن را ذكر كنند و نام خود را ببرند، ذكر كرده بودند ولي بعدها بنده به طور خصوصي از ايشان شنيده بودم و حتي بنده نيز 5 تا 6 سال پيش اين ماجرا را براي آيتالله خزعلي نقل كردم و ايشان بسيار شائق شدند به اصفهان رفته و از زبان خود استاد پرورش شرح اين مكاشفه را بشنوند كه بنده قرار اين ملاقات را گذاشتم و حضرت آيتالله خزعلي نيز به اصفهان رفته و ملاقاتي طولاني با ايشان داشتند و اين قضيه و ديگر مطالب را از زبان استاد پرورش مستقيما شنيدند و حتي وقتي از خانه ايشان بيرون آمدند به بنده تلفن كردند و فرمودند من از شما تشكر ميكنم، ما آقاي پرورش را ميشناختيم اما ا ينگونه مطالب را از ايشان نميدانستيم و چقدر خوب شد از زبان خود ايشان شنيدم، ما قول ايشان را صدق ميدانيم و حتي تاكيد خاص فرمودند كه اين مطالب را حتما ضبط كنيم و به جهت اصرار ايشان بنده مجددا با استاد پرورش تماس گرفته و به صورت تلفني شرح اين ماجرا را از ايشان ضبط صدا كردم كه نوارهاي آن موجود است.
مرتضي نجفي قدسي
1392/10/26
بازتاب خبر در رسانه ها :
--------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد سید اکبر پرورش (قسمت سوم)
در فضیلت سورۀ مبارکه «یاسین» روایات زیادی وارد شده است و به حقیقت باید گفت یکی از رموز موفقیت بسیاری از بزرگان اهل معرفت ، انس دائمی آنها با قرآن کریم و مخصوصاً سوره یاسین بوده است .
این سوره که قلب قرآن نام گرفته است ، مخزن اسرار الهی است و بسا اسم اعظم الهی نیز در همین سوره باشد و برای چگونگی تلاوت و قرائت آن نیز ختومات متعددی نقل گردیده است که از حوصلة این مقال خارج است و در این رابطه یکی از کتابهای ارزشمندی که در سالهای اخیر و با حمایت معنوی علامه محمدرضا حکیمی (حفظه الله) توسط جناب حجت الاسلام و المسلمین عبداللهیان تحت عنوان «قلب قرآن» انتشار یافته و در مدت زمانی کوتاه به چاپ دهم رسیده ، بسیار جالب و خواندنی است .
امّا از باب تیّمن و تبرک به دو حدیث در این رابطه اشاره می کنم و سپس به نقل خاطراتی از استاد پرورش در این زمینه می پردازم .
پیامبر اکرم اسلام (ص) در تاکید بر قرائت سوره یاسین فرمودند : « لَوَدِدتُ أنّها فی قلبِ کُلِّ انسان مِن اُمَّتی » یعنی به خدا دوست داشتم که سورة یاسین در قلب هر یک از افراد امت من جای گیرد .
حضرت امام صادق(ع) نیز فرموده اند : « ان لکلّ شیء قلب و قلب القرآن یس » یعنی برای هر چیزی قلبی است و قلب قرآن سورة یاسین است .
از آنجا که قلب در وجود انسان نقش حیاتی دارد و مرکزیتی برای ادامة حیات و بقاء اعضاء و جوارح بشمار می رود ، سورة یاسین نیز که قلب قرآن نام گرفته است چنین نقش حیاتی و مرکزی دارد و به حقیقت عصاره تمام قرآن کریم است و محوری ترین آیه در این سوره نیز ، آیة شریفة « سَلَامٌقَوْلًامِنرَّبٍّرَّحِيمٍ » است که در اقوال مختلفی آمده است در هنگام تلاوت سورة یاسین به این آیه که رسیدید آن را یکصد مرتبه و یا در جای دیگر فرموده اند سی و چهار مرتبه یا چهارده مرتبه و یا لااقل هفت مرتبه تکرار شود .
به هر حال در این اذکار و آیات ، حقایقی است که انشاالله با انس با قرآن و با طهارت روحی و جسمی ، برای انسان روشن خواهد شد کما اینکه علامه شعرانی در توصیف تلاوت فجری و سحرگاهی فرموده بودند هرچه از آیات می خوانم ، آنها را به عینه می بینم ، یعنی مقام شهودی برای ایشان حاصل می شده است .
خاطره ای که می خواستم نقل کنم این بود که روزی در معیت استاد پرورش به دیدار حضرت علامه محمدرضا حکیمی (دامت برکاته) رفتیم ، اولا این دو بزرگوار از دیر زمان با یکدیگر انس و آشنایی و علاقه متقابل داشتند و دیدار این دو مرد الهی واقعاً دیدنی بود .
از جمله مطالبی که در آن ملاقات مطرح شد ، بحث سورة «یاسین» بود و به همین مناسبت استاد پرورش نیز خاطره ای از گره گشایی های «یاسین» را بیان داشتند .
استاد پرورش اظهار داشتند در زمانی که بنده نایب رئیس مجلس شورای اسلامی بودم ، شبی استاد شهید مرتضی مطهری را خواب دیدم و ایشان یکی از بانوان نمایندة مجلس را به بنده نشان دادند و فرمودند آقای پرورش! شما مشکل این خانم را رسیدگی کنید و حل نمایید.
ایشان می گفتند : من در همان حال که جناب آقای مطهری این را به بنده فرمودند ، احساس کردم امر ثقیلی است و گاهی می خواهم منصرف شوم ، امّا شهید مطهری (رحمةالله علیه) مانند تکیه گاهی با دستشان پشت مرا گرفته اند تا مبادا من عقب نشینی کنم .
فردای آن روز آن نمایندة مجلس را خواستم و عرض کردم : خانم شما چه مشکلی دارید ؟! من آماده خدمتگذاری هستم ، اگر کاری از دست من بر می آید بفرمائید تا انجام دهم .
این خانم پرسید : چطور ؟! شما بر چه اساسی این صحبت را می فرمائید ؟ من عرض کردم استاد شهید مطهری (رضوان الله علیه) را دیشب خواب دیدم و ایشان به بنده توصیه فرمودند تا مشکل شما را حل کنم .
تا این سخن را گفتم ، آن خانم به گریه افتاد و گریه ای طولانی کرد بطوری که من به او گفتم : خانم شما بفرمائید بیرون بعد از اینکه حالتان آرام شد و توانستید صحبت بفرمائید ، تشریف بیاورید .
این خانم رفت بیرون و پس از مدتی که گریه کرد ، مجددا آمد و گفت : حقیقت این است که من مدتی است با شوهرم اختلاف داریم و این اختلافات عمیق شده است و گاهی قهر می کنیم و پس از چندی آشتی می کنیم و دوباره همین وضع ادامه پیدا می کند و خلاصه من دیگر خسته شده ام و نمی دانم چکار کنم تا اینکه به ذهنم آمد به قم بروم و ضمن زیارت حضرت معصومه (ع) ، سوره یاسینی نزد مزار شهید مطهری بخوانم ، بلکه روح ایشان مرا مدد فرماید و به برکت سورة یاسین مشکل من حل شود و این کار را همین دیشب انجام دادم و سورة یاسین را بر سر مزار ایشان در حرم مطهر قرائت کردم و عجیب آنکه همین دیشب استاد شهید مطهری به خواب شما آمده اند و از حضرتعالی تقاضا کرده اند مشکل مرا حل نمائید ! .
استاد پرورش فرمودند : من بنا به تو صیه شهید مطهری خیلی تلاش کردم که مشکل این خانم و آقا را حل کنم ، البته از این کارها زیاد کرده بودم ، ولی این یکی واقعاً صعب و مشکل بود ، بارها آقا را خواستم و صحبت کردم ، خانم را جداگانه و گاهی با هم دعوتشان کردم و خلاصه خیلی تلاش کردم و کم کم داشتم ناامید می شدم و گاهی می خواستم از این کار منصرف شوم امّا یاد خواب استاد شهید مطهری می افتادم که با دستشان ، پشت مرا محکم گرفته بودند تا من عقب نشینی نکنم ، به هر حال مباحث را ادامه دادم تا به لطف الهی مسائل فیمابین این خانم و آقا مرتفع شد و آشتی واقعی کردند و اکنون نیز سالها است که با خوبی و خوشی زندگی می کنند .
پس از نقل این خاطره ، استاد علامه محمدرضا حکیمی در حضور استاد پرورش به بنده رو کرده و فرمودند : به جناب آقای عبداللهیان بفرمائید که این خاطره استاد را نیز در کتابشان بیاورند ، خاطره ای ارزنده و درس آموز است و بنده نیز همین کار را کردم و الحمدولله این کتاب نیز با اقبال آحاد جامعه روبرو شده است .
«شکرالله مساعیهم»
« مرتضی نجفی قدسی »
1392/10/28
بازتاب خبر در رسانه ها :
--------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد سیداکبرپرورش (قسمت چهارم)
«ولله ما في السموات وما في الارض والي الله ترجع الامور»
«وهرآنچه در آسمان ها وهرآنچه در زمين است از آن خداست وهمه كارها به سوي خدا باز مي گردد»(آل عمران،109)
در سال 62 بعد از آنكه ديپلم متوسطه را گرفتم در ترديد بودم كه بعد از اتمام تحصيلات دبيرستاني چه راهي را انتخاب كنم؟ آيا براي ادامه تحصيل به دانشگاه بروم؟ آيا براي تحصيل علوم ديني وقرآني به حوزه علميه بروم؟ وآيا با توجه به شرايط جنگي كشور همانند بسياري از جوانان، فعلاً به جبهه بروم؟ اينها در آن زمان افكار بنده بود وتصميم گيري برايم مشكل شده بود تا اينكه بالاخره جهت مشورت با استادم جناب آقاي پرورش به تهران آمده وبه وزارت آموزش وپرورش رفتم.
با اينكه قرار قبلي نداشتيم، به گرمي استقبال كردند و فرمودند خوب چكار داري؟ عرض كردم در بين سه راه مانده ام ونمي دانم كداميك را انتخاب كنم، خواهشمندم شما بنده را راهنمايي فرمائيد.
پاسخ ايشان بسيار رهگشا وجالب بود، ايشان مطلبي كليدي واساسي را فرمودند كه براي هميشه در تصميم گيري ها از اين قاعده استفاده كنم.
استاد پرورش فرمودند شما در انتخاب مسير، هميشه آن راهي را انتخاب كنيد كه از آن راه زودتر به خدا مي رسيد، چون هدف تقرب به پروردگار است، بنابراين هركاري كه شما را به خدا نزديكتر مي كند آن را انتخاب كنيد، خوب با اين بيان در آن مقطع تكليف من روشن شد كه بايد به جبهه بروم وليكن در اين هنگام بنده از ايشان سئوالي كردم، آيا شما خودتان نيز به همين طريق عمل كرده ايد؟!
منظور بنده كلي بود ولي ايشان تصور كردند من مقام وزارت را مي گويم، لذا بلافاصله با قوت فرمودند خير، بنده وزارت را انتخاب نكردم، انتخاب بنده از ابتدا معلمي بود، وزارت را بزرگاني مانند شهيد باهنر، شهيد رجايي وديگران به بنده تكليف كردند ومن حقيقتاً معلمي را شغل انبياء مي دانم وعشق من از اول معلمي بوده است وهمين الآن اگر بنده را مخير بگذارند كه بروم در نقطه دوردستي مانند«ابرقو» معلم باشم ويا وزير آموزش وپرورش باشم، به والله خدا شاهد است سر سوزني وزارت را بر«ابرقو» درس دادن ترجيح نمي دهم! اين بيان استاد بسيار حائز اهميت است، از طرفي اهميت معلمي وارزش تعليم وتربيت را مي رساند واز طرفي عدم تعلق ايشان به پست ها ومناصب از قبيل وزارت و وكالت وقس عليهذا واگر هم مسئوليتي را عهده دار هستند، صرفاً از باب اداي وظيفه وخدمت به مردم است.
استاد پرورش معلمي را طبق فرموده حضرت امام خميني (ره) حقيقتا شغل انبيا ميدانستند و معتقد بودند همانطور كه انبياء رسالت تزكيه نفوس و تعليم كتاب و حكمت را عهدهدار هستند، معلمان نيز چنين وظيفهاي دارند و بايد در جهت تزكيه همراه با تعليم و تعلم گام بردارند.
ايشان به حق، رسالت معلمي را به نحو احسن اجرا كردند و طيف وسيعي از جوانان مهذب و انقلابي را در طول حداقل چهار دهه پرورش دادند، كلاس درس ايشان منحصر به مدرسه نبود، آوازه بيان و مباحث علمي و عقيدتي ايشان نه تنها در اصفهان بلكه از ديرباز در سطح كشور حداقل در بين نخبنگان فكري و پيشتازان انقلاب اسلامي مطرح بوده است و لذا شخصيتهايي مانند علامه طباطبايي، شهيد آيتالله مطهري، شهيد آيتالله بهشتي، علامه محمد تقي جعفري، شهيد مفتح و ديگران به استاد پرورش نگرشي از منظر فضل و دانش داشتند و مكاتبات و مراودات علمي ايشان با نامبردگان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و اوايل نهضت دال بر اين موضوع است. به هر حال استاد پرورش معلمي دانشمند بود كه در تربيت و تهذيب جوانان نقش به سزايي ايفا كرد و هرگاه اعلام مجلسي از سخنراني ايشان ميشد، صدها جوان شيفته معارف ناب قرآني گرد شمع وجود او حلقه ميزدند و عاشقانه از خرمن دانش و عرفان او بهرهمند ميشدند.
اين نكته را نيز اضافه كنم كه استاد پرورش هر انساني را يك فرد نميديد، بلكه يك جهان ميديد، چرا كه قرآن كريم ميفرمايد «و من احياها فكانما احيا الناس جميعا» «هر كس انساني را زنده كند، بمثابه آن است كه تمامي انسانها را زنده كرده است.»
براساس همين تفكر استاد پرورش معتقد بود يك معلم هنگامي كه به سر كلاس ميرود با 20 يا 30 نفر دانشآموز طرف نيست بلكه با 30 جهان طرف است، هر انساني ارزش وجودياش به اندازه تمام انسانها است و لذا هيچ معلمي نبايد كار خود را كوچك بشمارد، بايد بداند كه با ظرفيتهاي جهاني روبهرو هست و بايستي تمام تلاش خود را در جهت متبلور كردن استعدادهاي آنها بكار ببندد.
ايشان ميگفتند اگر معلمي، ديدگاهش نسبت به دانشآموز و مخاطب خود چنين باشد، مسلما نوع رفتارش نيز متفاوت خواهد شد و با مطالعه به سر كلاس ميرود، با احترام سخن ميگويد و به سئوالات آنان با صبر و حوصله پاسخ ميگويد و هيچگاه از رنج و محنتي كه در راه ساختن انسانها متحمل ميشود، ناراحت نميشود و ميداند كه:
لاجرم اغلب بلا بر انبياست كه رياضت دادن خامان بلاست
تا نفسها را مروض كرده است زين ستوران بس لگدها خورده است
هر كجا باشد رياضت بارهاي از لگدهايش نباشد چارهاي
مرتضي نجفي قدسي
1392/10/30
بازتاب خبر در رسانه ها :
پایگاه خبری لمون پرس ( قسمت چهارم )
-------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش (قسمت پنجم )
سلام علي آل ياسين* انا كذلك نجزي المحسنين* انه من عبادنا المومنين
يكشنبه گذشته بيست و نهم دي ماه در سالروز خجسته نبي مكرم اسلام حضرت حتمي مرتبت محمد مصطفي(ص) و ميلاد امام صادق (ع) خانواده مرحوم استاد پرورش با چهار نفر از مراجع عظام تقليد قم ديدار كردند و چند نفر ديگر هم كه فرصت ديدار آنها حاصل نشد به وقت ديگري موكول شد.
اما آنچه در اين ديدارها حائز اهميت بود، مطالب بسيار ارزشمند و گرانسنگي بود كه حضرات آيات عظام مكارم شيرازي، جعفر سبحاني، جوادي آملي و گرامي قمي در تجليل از شخصيت مرحوم استاد پرورش بيان فرمودند.
با توجه به اهميتي كه فرمايشات مراجع معظم تقليد (دامت بركاتهم) دارد و بنده حقير نيز در اين ديدارها توفيق حضور داشتم، نگاهي اجمالي بر سخنان آنان خواهيم داشت و سپس به بيان خاطراتي به اقتضاي مباحث مطرح شده خواهيم پرداخت.
حضرت آيت الله مكارم شيرازي تاكيد فرمودند: مرحوم استاد پرورش شخصيت فوق العادهاي بودو از ابتدا تا آخر زندگي خود در مسير صحيح انقلاب بود و هيچگاه مسيرش را تغيير نداد. ايشان افزودند: پيام رهبر انقلاب به مناسبت درگذشت ايشان نمايانگر شناخت همه جانبهاي بود كه از استاد پرورش داشتند و بايد گفت كه اين پيام پرمعنا، پرفيض و كم نظير بود.
حضرت آيتالله مكارم شيرازي اهتمام استاد پرورش به عبادات و معنويات را مورد ستايش قرار داده و فرمودند: تقيدات ايشان به نماز شب و تهجد و شب زندهداري، زيارت عاشورا و خدمتگزاري به مادر در طول زندگي قابل توجه بوده و اميدوارم خداي متعال ايشان را با اوليا خود و شهداي راه اسلام محشور فرمايد.
ايشان همچنين تصريح فرمودند: مرحوم استاد پرورش در بيان خطابههاي ديني بسيار قوي و پرشور صحبت ميكرد و جلسات ارزشمندي در راستاي ترويج قرآن و معارف اسلامي برگزار ميكرد و خيل عظيمي از جوانان و دانشجويان و عموم مردم در طول سالهاي انقلاب از سخنرانيهاي ايشان همواره بهرهمند بودند.
حضرت آيتالله جعفر سبحاني نيز با اشاره به آيه شريفه «ان الذين آمنوا و عملوالصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا» مرحوم استاد پرورش را از مصاديق اين آيه دانستند و فرمودند: آقاي پرورش، هم انسان مومني بود و هم عمل صالح انجام ميداد و خداي متعال هم به همين سبب محبت او را در قلوب مردم قرار داد و ديديد كه تشييع جنازهاي براي او برگزار شد كه در حد تشييع مراجع تقليد بود.
ايشان افزودند در مجلس خبرگان قانون اساسي كه چهار ماه در خدمت ايشان بوديم، همه فكر مرحوم پرورش اين بودكه يك قانوني تنظيم شود كه هم دنياي مردم را تامين كند و هم آخرت آنها را و در مجلس كمتر سخن ميگفت اما هرگاه سخن ميگفت بسيار مفيد، عالمانه و محكم بود.
آيت الله سبحاني تاكيد داشتند كه استاد پرورش يك دانشمندي بود كه در بعد تربيتي نيز توفيقات بسيار خوبي داشت وشاگردان زيادي تربيت كرد وانشاء الله هركار خيري شاگردان ايشان انجام دهند، ثواب آن به ايشان هم برمي گردد.
حضرت آيت الله جوادي آملي نيز در ارتباط با استاد پرورش فرمودند: حيات و ممات براي افرادي مثل استاد پرورش يكسان است چرا كه فرموده اند:« العلماء باقون ما بقي الدهر»تا روزگار باقي است، علماء نيز هستند واين حديث شريف، حتي شامل شاگردان علماء نيز مي شود.
ايشان تاكيد فرمودند:استاد پرورش كسي بود كه اولاً در ارتباط با علماء وبزرگان، معارف قرآن وعترت را دريافت وثانياً باوركرد وثالثاً متخلق شد ورابعاً عمل كرد.
ايشان اضافه فرمودند: آقاي پرورش از جمله كساني نبود كه خود بنشيند وبه ديگران بگويد برويد، او اول خودش راه را مي رفت وسپس مي گفت من رفتم شما هم بياييد ومردم پشت سر چنين كسي راه مي روند كه خودش اول حركت كند و آنها هم در متابعت از او حركت كنند وآنگاه چنين كسي را قائد گويند نه قاعد!
آيت الله جوادي آملي در پايان ضمن دعا براي علو درجات استاد پرورش، اظهار اميدواري فرمودند شاگردان ودست پروردگان ايشان همچنان راه اين مرد بزرگ را ادامه دهند.
حضرت آيت الله گرامي قمي نيز طي سخناني فرمودند: آشنايي بنده با استاد پرورش به سالهاي 1347 به بعد است كه بنده مكرر به اصفهان جهت سخنراني عمدتاً در كانون علمي وديني احمديه و ديگر جاها دعوت مي شدم، من در ايشان دو جهت را بطور مشخص ديدم كه اولاً سعي ميكند معارف را از مبدأ وحياني آن خوب فرا بگيرد ودريافت كند وبه همين جهت بسيار اهل مطالعه ومراوده با علماء وبزرگان بود وثانياً ايشان هميشه تلاش مي كرد تا يافته هاي خود را ومعارفي كه كسب كرده است را به ديگران نيز منتقل نمايد واين ويژگي عناصر فرهنگي است كه بايد مطالب ومعارف را خوب دريافت كنند وبه ديگران هم آموزش بدهند.
ايشان اضافه فرمودند: استاد پرورش اولاً از نعمت سيادت بهره مند بود كه نعمت بزرگي است وثانياً اهل توسل به اهل بيت (ع) بود واهتمام خوبي به زيارت عاشورا وديگر زيارات وادعيه داشت وخوشبختانه شيعيان از اين جهت موفق هستند چرا كه بعضي از گناهان هيچ راهي براي زدودن ندارند الا اينكه متوسل به اهل بيت (ع) شويم ودر زيارت جامعه كبيره نيز مي خوانيم:«ياوليالله، ان بيني وبينالله عزوجل ذنوباً لايأتي عليها الا رضاكم» يعني اي ولي خدا، بين من وخدا گناهاني هست كه برداشته نمي شود واز بين نمي رود مگر به رضايت شما اهل بيت، واين موضوع نشان مي دهد كه حتي توسل ، فوق تعبد است ، شايد هم دليل آن اين باشد كه تعبد به معناي واقعي آن شايد حاصل نشود ولي به هر حال اين توسلات و زيارات، فرصتي است براي انسانها تا بتوانند خود را پاك كنند و استاد پرورش حقيقتا در توسل به اهل بيت عليهم السلام يد طولايي داشت .
اين سخنان مراحع معظم تقليد در توصيف شخصيت استاد پرورش بسيار عالي و حائز اهميت است و گوياي منزلت ايشان در جامعه و در نزد بزرگان است .
بنده حقير نيز كه سالها از نزديك با استاد پرورش حشر و نشر داشته ام اين ويژگي ها را تماما و كمالاً در ايشان يافته ام و اصلا شيفتگي بسياري از شاگردان نسبت به استاد در پرتو همين معاني بوده است .
به سفرهاي زيارتي فوق العاده علاقه داشت و مكرر به حج و عمره مشرف شد و در مدينه منوره و در بيت الله الحرام حالاتي داشت كه خوشبختانه بنده از نزديك شاهد بودم، از ميقات مسجد شجره تا سعي صفا و مروه و طواف خانه خدا و ديگر مناسك تا شب عرفه و روز عرفه و مشعر الحرام و رمي جمرات و قرباني همه توصيف خاص خود را دارد و خدا توفيق دهد .
به زيارت مشهد الرضا عليه السلام بسيار علاقه وافري داشت ، در زيارت ادب و سلوك خاصي داشت، بلافاصله وارد حرم مطهر امام (ع)نميشد ، معمولا در مدخل ورودي حرم كه اذن دخول مي خوانند ، مي نشست و مثل باران اشك مي ريخت و واقعا شدت بكاء ايشان را در كمتر كسي ديده ام و اگر بگوئيم ايشان از بكائين روزگار بود، حرف گزافي نگفته ايم ، بسا در بعضي روزها چندين بار گريه ميكرد، در سفرهاي زيارتي و در حرم هاي مطهر كه ديگر جاي خود داشت ، شايد دو ساعت تمام در مدخل ورودي حرم امام رضا(ع) معطل مي شد و پيوسته اشك مي ريخت و چندين دستمال از اشگشان خيس مي شد و سپس در حالتي بسيار متضرعانه وارد حرم مطهر شده و به زيارت مشغول مي شدند و باز هم اين حالت انابه و تضرع ادامه داشت .
در سفري كه در معيت ايشان بودم ، پس از اينكه زيارت ها تمام شد و مي خواستيم از حرم مطهر امام رضا ( ع )خارج شويم ، ديدم سرو دستان خود را به ديوار بقعه منوره گذاشته و ملتمسانه و با اشك ريزان اين شعر حافظ (عليه الرحمه ) را مي خوانند كه :
از در خويش خدايا به بهشتم مفرست كه سر كوي تو از كون و مكان ما را بس
حرم امام رضا (ع) را از بهشت بالاتر مي دانست و از فرط لذتي كه در حرم مطهر رضوي عليه السلام داشت ، آنجا را به بهشت ترجيح مي داد و اين بيت شعر زيباي حافظ را زمزمه مي كرد و عاجزانه تقاضا مي كرد كه از اين در كه باب الله است، جاي ديگري نرود، چرا كه كوي پروردگار همين جا است.
«اللهم صل علي عليابن موسيالرضا المرتضي الامام التقي النقي و حجتك علي من فوق الارض و من تحت الثري، الصديق الشهيد ، صلاه كثيره تامه زاكيه متواصله متواتره مترادفه كافضل ما صليت علي احد من اوليائك».
مرتضي نجفي قدسي
بازتاب خبر در رسانه ها :
گزارش تصویری خبرگزاری تسنیم ( قسمت پنجم دیدار با علما )
----------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش(بخش ششم)
استاد پرورش در مقام دعا و تضرع
“و اذكر ربك في نفسك تضرعا و خيفه و دون الجهرمن القول بالغد و الاصال و لاتكن من الغافلين” (اعراف 205)
“يعني ياد كن پروردگارت را نزد خود از روي فروتني و زاري و بيم و هراس و با صدايي آرام و آهسته و از غافلان نباش”.
همانطور كه در مطلب گذشته اشاره گرديد، يكي از ابعاد وجودي استاد پرورش حالت متضرعانه ايشان در هنگام دعا و نيايش و زيارت اهل بيت عليهم السلام بود.
اولا ايشان در طول اوقات و هميشه به ياد خدا بود و اين موضوع در وجود او نهادينه شده بود، حتي هنگامي كه مشغول كارهاي روزمره و شخصي هم بود از ياد خدا غافل نبود و اين دلبستگي به پروردگار عالم كه محبوب جهان ميناميدش، ملكه وجودياش گرديده بود.
حرفهايي كه ميزنم خدا شاهد است اغراق نيست و از خدا ميخواهم تا بتوانم شرح اين ماجراها را بگويم. او حقيقتا از مصاديق حديث شريف “يذكركم الله من رويته” بود، يعني از جمله كساني بود كه ديدار ايشان شما را به ياد خدا ميانداخت؛ خوشا بر احوالش، دل مصفايي داشت و اين همه را در پرتو كسب معارف قرآن و نهجالبلاغه امير مومنان (ع) و صحيفه سجاديه امام سجاد (ع) و ادعيه معصومين (ع) به دست آورده بود.
عمق آشنايي ايشان با قرآن به حدي بود كه خود ايشان به بنده فرمودندمن حداقل 30 دوره كامل تفسير قرآن را مطالعه كردهام ولي هيچيك به حد تفسير “الميزان” نميرسد و اين تفسير را هم بارها مطالعه كردهام. ايشان عملا حافظ قرآن بود، يعني هر آيهاي را قرائت ميكردي، ادامه آن را ميتوانست قرائت كند، براي او درك مفاهيم قرآن از اوجب واجبات بود و معتقد بود كه آيات قرآن را بايد طوري فهميد، لذت و شيريني درك آن را چشيد و در حقيت آن آيه را نوش جان كرد و هرگاه به آن آيه از عمق جان به ايمان و باور برسد و عامل آن باشد، ميتواند بگويد من حامل قرآن هستم.
ايشان ضمن اينكه به تلاوت قرآن اهتمام داشتند، اما درك مفهوم و معاني آيات را اصل ميدانستند و معتقد بودند شيريني واقعي قرآن در فهم آيات آن است و اصلا قابل قياس با تلاوت سطحي و ظاهري آن نيست، گر چه اين مهم را مقدمه فهميدن ميدانستند، از اين رو غالب سخنرانيهاي ايشان عملا تفسير و تبيين آيات الهي است كه با احاديث اهل بيت (ع) جان ميگيرد و با اشعار شاعران و عارفان تلطيف و تزئين ميشود. حديث زيبايي از امام حسين (ع) هست كه قرآن كريم را شامل عبارات، اشارات، لطايف و حقايق معرفي ميكند و آقاي پرورش ميفرمودند ما بايد در مرتبه عبارات متوقف نشويم و به بقيه مراحل هم برسيم، در قرآن عميق شويم تا انشاءالله به لطايف و حقايق آن هم برسيم.
در خاطر دارم كه سالها پيش از جناب جحتالاسلام و المسلمين قرائتي در منزلشان كه جنب منزل استاد پرورش بود، شنيدم كه فرمودند: اين آقاي پرورش در همسايگي ماست، هرگاه من خدمت ايشان ميرسم و بحثي از آيات قرآن ميشود، ميبينم ايشان برداشتهاي جالب و زيبايي از تفسير قرآن ارائه ميكنند كه براي من بعد از اين همه سال مطالعه در تفاسير قرآن، جديد است و تازگي دارد.
فرمايشات جناب استاد حبيب الله عسكراولادي در همايش بزرگداشت استاد پرورش، موجود است. ايشان در بياناتشان در تبيين شخصيت استاد پرورش فرمودند: ما ايشان را يك مفسر قرآن و يك عارف سالك ميشناسيم و از اشارات تفسيري ايشان بهرهها بردهايم و شاهد مثالي را هم در آن جلسه آوردهاند. البته اين را هم اضافه كنم كه استاد پرورش معتقد بودند كه انسان بايد استاد ببيند و طي اين طريق بدون استاد ممكن نيست و خودشان نيز محضر بسياري از علما را درك كرده بودند، اما بيشتر از همه متاثر از شهيد مظلوم آيتالله بهشتي بودند كه از ابتداي جواني بواسطه همشهري بودن انس و ارتباط داشتند، البته مراوده ايشان با شهيد مطهري و حضرت علامه طباطبايي (ره) نيز حائز اهميت بوده است و بارها برداشتهاي تفسيري خود را با صاحب تفسير الميزان به صورت حضوري يا مكاتبهاي در ميان گذاشتهاند و از راهنماييهاي معظم له بهرهها بردهاند، به طوري كه در غالب سخنرانيها بياني از حضرت علامه طباطبايي و يا خاطرهاي از ايشان نقل ميگرديد.
از همه اينها كه بگذريم استاد پرورش در عين حال كه در مراتب بالاي فضل و دانش بود، در مقام دعا و انابه مانند يك عبد ذليل و ضعيف آنچنان ميگريست كه انسان واقعا به حالت ندبه و تضريع ايشان غبطه ميخورد.
در قرائت دعاي كميل اهتمام ويژهاي داشت و معتقد بود براي يك انسان عارف اگر بخواهد در پيشگاه پروردگار عالم تضرع نمايد، بهترين و زيباترين مضامين را دارد ايشان وقت خاص دعاي كميل را سحرهاي شب جمعه ميدانستند و با قرائت اين دعا در اول شب زياد موافق نبودند و ميفرمودند روح اين دعا ايجاب ميكند كه در دل سحر خوانده شود.
البته اين نكته را اضافه كنم اهتمام به دعاي كميل در بين مردم اصفهان سابقهاي ديرينه دارد و از استاد پرورش شنيدم كه فرمودند روزي به رهبر معظم انقلاب آيتالله خامنهاي عرض كردم، آقا! شما نگران نيروي انساني اين انقلاب نباشيد، فقط همين شهر اصفهان به تنهايي قادر است نيروي انساني انقلاب را تامين كند و توضيح داد، كه ريشه دينداري مردم اصفهان چند صد ساله است و اگر دعاي كميل در اكثر شهرها پس از پيروزي انقلاب اسلامي باب شد، در اصفهان دعاي كميلي كه در تخت فولاد آن هم در دل سحر ميخوانند، از زمان صفويه تاكنون ادامه دارد و اين مردم با دعا و عبادت از دير زمان خو كردهاند و هر لحظه لازم باشد، حاضر به جانفشاني هستند و به حق در طول جنگ تحميلي نيز اين مهم را ثابت كردند و حضرت امام خميني (رض) نيز به اين مطلب اشاره فرمودند كه در كجاي دنيا شهري مانند اصفهان پيدا ميكنيد كه در يك روز سيصد شهيد را بر دوش خود حمل كنند!
بخوبي بخاطر دارم آن شبي كه سيصد شهيد را در بين مساجد شهر تقسيم كرده بودند و هر شهيد در محله خود يك شب مهمان بود و ما در آن شب براي ديدار اين شهيدان كه بعضي از آنها مانند شهيد مطيع، شهيد رضايت، شهيد هدايت و ديگران از بچههاي حزب جمهوري اسلامي و از شاگردان استاد پرورش بودند، به مساجد رفتيم و تا صبح در آنجا بيتوته كرديم و صبح هنگام نيز مردم در مساجد شهر مجتمع شده و مانند رودهاي خروشاني از تمام نقاط شهر به سمت گلزار شهدا واقع در تخت فولاد اصفهان سرازير شدند، در آن روز اصفهان يكپارچه عزا و ماتم بود و جمعيت به صورت ميليوني اين سيصد شهيد را تشييع كردند و براي من زيباترين روز بود، در آن روز احساس ميكرديم خدا با ماست و ملت با خداست، همه يكدل و يكرنگ به سوي خدا، به سوي گلزار شهدا در بدرقه معراجيان... .
بسيار مناسب ميدانم از دوست عزيزم شهيد مطيع كه از شاگردان استاد پرورش بودند در همين جا يادي بكنم كه بسيار گرانقدر بود. جنازه اين شهيد عزيز را آن شب به مسجد ملك اصفهان آوردند، در اول شب جمعيت زيادي بودند ولي به تدريج همه رفتند تا ما سه نفر از دوستان شهيد مطيع با ايشان در مسجد مانديم و تا اذان صبح برنامه تلاوت قرآن داشتيم، سحرگاه خسته شده بوديم، قرآن را بستم و به شهيد مطيع عرض كردم هر جاي قرآن را دوست داري بياور تا بخوانم، با همين نيت قرآن را باز كردم آيه شريفه آمد: “و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهدا و الصالحين و حسن اولئك رفيقا” يعني كساني كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند در زمره كساني از پيامبران، صديقان، شهدا و صالحان خواهند بود و اينان خوب رفيقاني هستند.
آيه بسيار مناسب بود، هم ريشه كلمه فاميلي آقاي مطيع در اين آيه بود و هم تصديق داشت وي هم اكنون از شهدا است و با پيامبران، صالحان و صديقين و ديگر شهدا محشور است. ابتدا تصور كردم اين آيه شايد اتفاقي آمده باشد، تصميم گرفتم قرآن را بسته و دوباره باز كنم، اگر واقعا نظر شهيد مطيع به اين آيه باشد، مجددا بايد همين صفحه بيايد و خلاصه تا سه بار اين كار را تكرار كردم و يقين پيدا كردم شهيد مطيع پيام دارد و ميخواهد بگويد من اولا جزء شهدا هستم و ثانيا با چه كساني در اينجا رفيق هستم
(رضوانالله عليهم اجمعين)
مرتضينجفيقدسي
بازتاب خبر در رسانه ها :
پایگاه خبری قم نیوز ( قسمت ششم )
------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش (بخش هفتم)
محبت به اهل بيت (ع)
«قل لا اسئلكم عليه اجراالا الموده في القربي و من يقترف حسنه نزدله فيها حسنا ان الله غفور شكور» (23- شوري)
«اي پيامبر، بگو من در برابر ابلاغ رسالتم و هدايتگري كه براي شما انجام دادم هيچ اجر و مزدي را طلب نميكنم فقط از شما ميخواهم كه به نزديكانم (اهل بيت عليهم السلام) مودت و محبت داشته باشيد و بدانيد هر كس كار نيكي كند، بر نيكياش ميافزاييم، بدرستي كه خداوند بسيار بخشنده و دربرابر عمل اندك پاداش فراوان ميدهد.»
عشق و دلدادگي استاد پرورش نسبت به پيامبر اكرم (ص) و ذريه طيبه او بسيار وافر بود و بروز و ظهور آن رادر اكثر سخنرانيها و سلوك عملي ايشان ميديديم.
اولين كتابهايي كه از استاد پرورش در دوره جواني ايشان منتشر گرديد، «پيامبر در مكه» و «علي در مدينه» بود كه بسيار كتابهاي ارزشمندي در شناحت شخصيت پيغمبر اكرم (ص) و امير المومنين علي (ع) است.
بسيار از اوقات در هنگام سخنراني و يا در هنگام تدريس در مدرسه و دانشگاه در بيان فرمايشات اهل بيت (ع) منقلب ميشد و اشك از چشمانش جاري ميگرديد كه اين امر حاكي از عشق عميق ايشان نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بود. در شمارههاي گذشته به نمونهاي از اين عشق و دلدادگي در سفر به مشهد و تشرف به حرم امام رضا (ع) اشاره كرديم و اين وضعيت در سفر كربلا و نجف به اوج خود رسيد بطوري كه گويي ميخواهد جان به جان آفرين تسليم كند. حضور پررنگ ايشان در هيئات مذهبي و مجالس روضهخواني حضرت اباعبدالله الحسين (ع) گوياي همين عشق و دلدادگي است.
از جمله كساني كه شيفته معارف و شخصيت معنوي استاد پرورش گرديد، جناب استاد حاج علي انساني از شاعران و مرثيه سرايان اهل بيت (ع) است كه حقيقتا مريد استاد پرورش شد و سعي نمود تا برخي جلسات و محافل رابه منظور بهرهمندي از خرمن علم و دانش و معرفت استاد تشكيل دهد كه نمونهاي از آنها مجالس سخنراني استاد پرورش در حسينيه صنف لباس فروشهاي تهران و يا سخنرانيهايي كه در منزل خود جناب آقاي انساني، جمعه شبها برگزار ميشد، بود.
توصيف اين مجالس و سخنرانيها به گفتن نيست، فقط با شنيدن و ديدن ميسر است، جلساتي بسيار پرشور و عارفانه و مالامال از عشق ورزي دلسوختگان و شيفتگان آستان حضرت اباعبدالله حسين (ع) بود.
در اين مجالس ابتدا استاد پرورش با بيانات عالمانه و عارفانه خود همگان را سيراب ميكردند و كمكم هيجان جلسه به اوج ميرسيد و صداي گريه از گوشه گوشه مجلس شنيده ميشد و اين بار نوبت به حاج علي انساني ميرسيد كه با اشعار و مرثيههاي محتشم گونه خود اين جمع سينه سوخته را به فيض برساند و يا بهتر بگوييم مست فيض نمايد.
استاد پرورش نيز پس از سخنراني هميشه پاي منبر مينشست و به استماع مديحه سرايي و مرثيهگويي جناب آقاي انساني ميپرداخت و مثل ابر بهاري اشك ميريخت و حقيقتا گريههاي مستانهاي ميكرد.
استاد پرورش مرثيه سرايي جناب آقاي حاج علي انساني را بسيار ميپسنديد و به بنده ميگفت: «اين آقاي انساني هم به شعرش عنايت شده است و هم به خواندنش و ميبينيد كه هر وقت و هر كجا بخواند، كاملا با ديگران متفاوت است و جلسه جور ديگري ميشود.» چقدر خوب است كه جلسات و هيئات مذهبي، شور و شعور را با هم داشته باشند و سعي كنند از بهترين دانشمندان و سخنوران ديني دركنار بهترين مادحين و ذاكرين اهل بيت (ع) استفاده كنند تا در پرتو اين شور و احساسي كه پديد ميآيد، جوانان و مستمعين از معارف قرآن و اهل بيت (ع) نيز بهره كافي ببرند.
البته سخنرانها هم اگر ميخواهند جاذبه داشته باشند، اولا بايد مطالعه داشته باشند و صرف محفوظات كفايت نميكند، استاد پرورش براي هر سخنراني كه داشتند، شايد حدودا يك صد ساعت مطالعه ميكردند و لذا سخنرانيهاي ايشان بسيار پرمغز و قابل استفاده است، بطوري كه اگر از نوار پياده شود، عينا قابل كتاب شدن است، همانند سخنرانيهاي استاد شهيد مرتضي مطهري كه بسياري از آنها عينا كتاب شده است. ويژگي دومي كه سخنرانها بايد داشته باشند، «فن بيان» است و اينطور نباشد كه مصداق شعر سعدي باشد كه گفت: «گر قرآن بدين نمط خواني ببري رونق مسلماني»
به هر حال مجالس اهل بيت (ع) بايد شور و شعور را با هم داشته باشند و هم معرفت افزايي داشته و هم احساسات ديني و عاشقانه را پاسخگو باشند. (طيب الله انفاسهم)
مرتضي نجفي قدسي
بازتاب خبر در رسانه ها :
----------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش (قسمت هشتم)
زبان گويا و ادبيات عرفاني
«قال رب اشرح لي صدري* ويسرلي امري* و احلل عقدة من لساني* يفقهوا قولي (طه 25-28)»
«حضرت موسي (ع) گفت خدايا به من شرح صدر عنايت كن و كارم را برايم آسان ساز و گرهي را كه مانع سخن گفتن است، از زبانم بگشاي تا گفتارم را بفهمد».
شان نزول اين آيات، مربوط به داستان حضرت موسي (ع) است، هنگامي كه ميخواست براي ابلاغ دعوت پروردگار نزد فرعون برود، از خداي متعال تقاضا كرد اولا شرح صدري به او عنايت كند تا بتواند با طمانينه و تسلط بر خود و بدون واهمه به نزد او رود و ثانيا زباني بليغ و گويا و بدون لكنت داشته باشد تا بتواند حرفش را برساند و فرعون نيز فهم و درك مطالب او را داشته باشد و البته پروردگار شيوه سخن گفتن با فرعون را نيز به او فرموده بود كه «فقولا له قولا لينا لعله يتذكر اويخشي» (طه، 44) يعني خداوند به حضرت موسي (ع) و هارون گفت با فرعون به نرمي سخن بگوييد شايد متذكر شود و بيدار شود و از خدا بترسد.
شيوه گفتاري استاد پرورش بسيار زيبا و دلنشين بود و حقيقتا خداوند به او شرح صدري داده بود كه تحمل خيلي از بدرفتاريها و بداخلاقيها را داشت و همواره سعي ميكرد با بياني شيرين و نرم و لطيف، شاگردان خود را هدايت كند و آنها را با معارف اسلام آشنا سازد.
حتي در امر به معروف و نهي از منكر كه عمدتا به شيوه زباني است، اين نرمي و لطافت بايد لحاظ شود. به خوبي به ياد دارم روزي با استاد پرورش براي خريد به مغازهاي رفته بوديم، ديدم استاد نگاهشان به جواني كه گردنبندي از طلا بر گردن آويخته بود، معطوف شد و به سمت او رفتند و با زباني بسيار مهربانانه گفتند: عزيزم آيا شما ميدانيد كه طلا به عنوان زينت براي مردان حرام است؟! و خلاصه در عرض دو دقيقه گفتگوي نرم و لطيف، كاري كرد كه آن جوان گردنبند طلا را از گردن خود درآورد.
زبان گفتاري استاد پرورش فقط در بيرون خوب نبود، در منزل هم بسيار عالي بود، بنده چون از دير زمان به منزل ايشان رفت و آمد داشتم بارها شاهد شيوه برخورد و احترام ايشان نسبت به فرزندان و خانواده بودهام، با همين بچههايي كه الان الحمدلله بزرگ شدهاند، در كودكي كه طوري رفتار ميكرد و احترام ميگذاشت و با آنان به گونهاي سخن ميگفت كه ما تعجب ميكرديم و همين ادب ورزي و شيوه گفتاري است كه بچهها را مودب و صاحب كمالات ميسازد.
بنده در اوايل جواني هنگامي كه ديپلم را گرفته بودم و به جبهه رفته بودم، گاهي دلتنگ استاد پرورش ميشدم و ناچار براي ديدار ايشان به تهران آمدم و حال آنكه خانواده ما در اصفهان بودند و بنده سعي مي كردم هم جهت ديدار پدر و مادر به اصفهان بروم و گاهي هم براي ديداراستاد به تهران بيايم و نكتهاي كه برايم مهم بود، توجه ايشان به بنده كمترين به عنوان يك شاگرد بود و ايشان در آن هنگام بالاترين مناصب را داشتند يعني يا وزير و يا وكيل بودند و مشغله فراوان داشتند، در عين حال از بنده به گرمي استقبال ميكردند و پس از يكي دو روز اقامت در تهران، بنده را با ماشين و يا حتي با موتور به در ستاد مركزي سپاه ميرساندند.
البته گاهي هم بنده از جبهه براي رفع دلتنگي خود براي ايشان نامه مينوشتم و هيچ انتظاري هم نداشتم كه استاد پرورش به عنوان وزير آموزش و پرورش و يا نماينده مجلس شوراي اسلامي، جواب نامه بنده را بدهند و ليكن باز اين شاگرد كوچك خود را مورد لطف قرار ميدادند و نامههايي را ارسال ميكردند كه نثري بسيار زيبا و عرفاني داشت و مثل اينكه اين نامهها را از اول براي چنين روزي و براي استفاده عموم مردم نوشتهاند و لذا هميشه كاربردي معنوي و سازنده دارد. در اين نوشتار يك نامه از استاد پرورش كه مشحون از ادبيات عرفاني است، تقديم علاقهمندان و دوستداران ايشان مينمايم و مابقياش انشاءالله براي آينده.
بسمه تعالي
برادر رزمنده و مجاهد جناب آقاي مرتضي نجفي قدسي، سلام عليكم
نامه نامي و خامه گرامي شما را زيارت كردم، از ديار عشق بود و از ياري آشنا، سرشار از محبت بود و صفا.
برادرم، نور چشمم، از آواي ملكوتي صاحب نفسان آن ديار در نيمه شب سخن گفته بوديد، از صداي روحبخش قرائت قرآنشان، از زمزمههاي عشقشان، از مناجات عطرآگينشان، از ايثار و جهاد و پيكارشان، سلام خدا و رحمت و عنايت بيپايانش بر همه آنها باد.
برادرم، در آن فضاي الهي ما را هم فراموش نكنيد «خواجه ميگريد كه ماند از قافله»!
عزيزم، عبدالقدوس كهنگي هندي گفت: من نميدانم، چرا خواجه لولاك كه به معراج رفت و به ملاقات دوست نايل آمد، به زمين بازگشت؟
آن عارف بزرگ در جواب او فرمود: به زمين بازگشت تا زمينيان را هم با خود ببرد و از آبشخور وصل بخوراند، او بازگشت تا خاكيان را هم به جوار قرب خداوندي برساند. هزاران رحمت و عنايت و لطف و صلوات خداوندي بر اين پيامبر (ص) نور، و بر اين زيباترين جلوهگاه جلوات خداوندي باد كه دوستان و ارادتمندانش را هم همچون خود ايثارگر و فيض آفرين ساخته است.
برادرم، آخرين مرحله كمالي يا از مراحل آخرين تكامل انسان «موت اختياري» است، شنيدهايد كه از پيامبر اكرم (ص) نقل نموده اند كه فرمود «من اراد ان ينظر الي ميت يمشي في الاحياء، فلينظر الي علي ابن ابيطالب» (صلوات الله عليه)
آن جهادگران راه خداوندي هستند كه موت اختياري و حتي زيباترين نوع آن يعني «شهادت» را برگزيدهاند، اميد آنكه همانسان كه نصيب همه اولياي خداوندي و مجاهدان راه او گشته است، نصيب همه مشتاقان ديگر هم بفرمايد. خدمت همه برادران عزيز سلام ميرسانم.
برادر شما پرورش 1/11/64
تبيين مطالب عرفاني اين نامه جاي خود دارد ولي فقط ترجمه حديثي كه از پيامبر اكرم (ص) نقل فرمودند را عرض كنم كه حضرت ميفرمايند «اگر كسي بخواهد نگاه كند كه مردهاي در ميان زنده ها راه ميرود، پس به اميرالمومنين (ع) نگاه كند»! يعني وجود مبارك حضرت امير، مسئله مرگ را نه تنها براي خود حل كرده بلكه به مصداق حديث شريف «موتوا، قبل ان تموتوا» يعني بميريد قبل از آنكه مرگ به سراغ شما بيايد، حضرت چون نفسانيت خود را ميراندهاند، هر لحظه آماده مرگ هستند و از اين بالاتر حضرت امير قسم خوردند والله پسر ابيطالب به «موت» مانوستر است تا طفل به شيرخوردن از مادرش.
استاد پرورش نيز چنين روحيهاي داشتند كه از مرگ استقبال ميكردند ، چرا كه مشتاق «لقاءالله» بودند و حتي گاهي ميفرمودند: «عزيزان، حضرت عزرائيل ملك زيبايي است، خيلي خوشگل است و اصلا ترس ندارد، او خيلي عزيز است» و طوري از او تعريف ميكردند كه انسان تصور ميكرد ايشان عزرائيل «ملك الموت» را ديدهاند و اين طور شيفته ملاقات او هستند. خدا رحمت كند مرحوم آيت الله ميرزا عبدالكريم حق شناس را كه ايشان هم خيلي به حضرت عزرائيل عشق و علاقه داشت و گاهي سعي ميكرد براي او هديهاي بفرستد از تلاوت قرآن و يا ديگر حسنات، و مكرر بنده ذكر خير حضرت عزرائيل را از ايشان شنيده بودم! واقعا اينها چه آدمهايي بودند كه با فرشتگان الهي مانوس بودند و يا قصد داشتند به آنها نزديك شوند.
عشق استاد پرورش به شهادت كه منتهاي آرزوي او بود، بماند تا در فصلي ديگر به ياري خدا بتوانيم به آن بپردازيم. خداوند ايشان و مرحوم آيت الله حق شناس و ديگر بزرگان اهل معرفت را رحمت كند و «في مقعد صدق عند مليك مقتدر» قرار دهد. «والسلام علي من اتبع الهدي»
مرتضي نجفي قدسي
بازتاب خبر در رسانه ها :
------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش (بخش نهم )
علاقه متقابل استاد پرورش و مرحوم ميرزا اسماعيل دولابي
"ومن يردالله ان يهديه يشرح صدره للاسلام" (125 انعام)
جناب استاد پرورش به جناب ميرزا اسماعيل دولابي كه از عارفان بنام تهران بودند، علاقه و ارادت خاصي داشت و متقابلا جناب ميرزا اسماعيل دولابي نيز براي استاد پرورش احترام خاصي قائل بود و بر ما كاملا معلوم بود كه علاقه طرفين جنبه معرفتي دارد.
مولوي مي فرمايد: جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جانهاي شيران خداست
اين دو بزرگوار درك وجودي يكديگر را به خوبي داشتند و اسرار زيادي بين آنها رد و بدل مي شد. از جمله قضايايي كه جناب استاد پرورش براي بنده از جناب ميرزا اسماعيل دولابي نقل كردند اين بود كه ايشان در زماني كه جنگ بين ايران و ظفار(عمان) بود، فرزندشان كه در آن زمان سرباز بود و به جبهه ظفار اعزام شده بود، كشته مي شود، پس از اين حادثه جناب ميرزا اسماعيل دولابي دچار افسردگي روحي مي شوند و مي گفتند اين افسردگي مدتي به طول انجاميد و هرگاه به خانه مي رفتم، اهل منزل را هم متاثر و افسرده مي كردم، تصميم گرفتم براي پيشگيري از انتقال افسردگي خود به خانواده، ديگر به منزل نروم تا هر وقت كه به لحاظ روحي خوب شوم.
جناب ميرزا اسماعيل دولابي نقل مي كنند در همين پريشانحالي بودم كه شبي در سر راه منزل به مسجدي قديمي در دروازه دولاب تهران رفتم كه چندان استفاده نمي شد و تقريبا متروكه گرديده بود ولي كف شبستانش زيلويي پهن بود و من رفتم گوشه اي از مسجد در تاريكي نشستم و در عالم خودم فرو رفته بودم كه ديدم دو ملك وارد شبستان شدند و به سمت من آمدند و لبخندي زدند و يكي از آنها ابريقي (گلابدان) در دست داشت و ديگري دستانش را گشود وكنار هم قرار داد و ديگري با همان ابريق، شروع كرد آب گلابي را ريختن و آن ملك مشت هاي دستش كه پر مي شد مي ريخت بر سر و صورت من و حتي يك مشت از آن آبها را هم بر سينه من پاشيد و با دستانش قلب مرا با آن آبها شستشو داد، كه ناگهان من ديدم همين كه آنها سر و صورت و سينه مرا شستشو دادند، تمام افسردگي ها و غم ها از من بيرون رفت و تاكنون نيز ديگر هيچگاه افسرده و غمگين نشده ام.
اين ماجرا يكي از داستانهايي بود كه جناب استاد پرورش براي ما نقل كردند و به نظرم مي توان آن را يكي از مصاديق آيه شريفه "فمن يردالله اين يهديه يشرح صدره للاسلام" (انعام - 125) تلقي كرد يعني هر كسي را كه خدا بخواهد هدايت كند، شرح صدري به او مي دهد تا بتواند تسليم الهي گردد.
از ديگر قضايايي كه استاد پرورش از مرحوم ميرزا اسماعيل دولابي نقل كردند، اين بود كه در آخرين ديداري كه استاد پرورش در سال 1388 با رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله العالي) داشتند و ديداري طولاني و حائز اهميت هم بوده است و مطالب گوناگوني مورد گفتگو قرار گرفته بود، در اختتام آن جلسه، استاد پرورش جمله اي از مرحوم ميرزا اسماعيل دولابي را براي رهبر بزرگوار انقلاب نقل مي كنند كه براي ايشان نيز جالب توجه بوده است و آن اينكه آقاي ميرزا اسماعيل مي گويد خداي متعال به آقاي خميني براي اداره اين انقلاب و كشور و دين پول قلمبه اي داده بود و لذا امام خميني براي امور كشور و انقلاب حتي در سخت ترين شدايد، هيچگاه كم نياورد و مشكلي پيدا نكرد زيرا آن پول و يا سرمايه الهي خدادادي را داشت و هزينه مي كرد، اما خداي متعال به حضرت آقاي خامنه اي اين پول هنگفت را مثل حضرت امام خميني(ره) يكجا و كلي نداده، بلكه حواله اي داده است، يعني هرگاه نياز باشد...
حضرت آقا، رهبري معظم انقلاب با تضرع از درگاه الهي مسئلت مي نمايند و خداي متعال هم اجابت مي نمايد و مشكل برطرف مي شود و آقاي پرورش هم اين موضوع را تصديق داشتند كه تاييدات الهي همواره پشتوانه مقام معظم رهبري بوده است و اصولا اين روحيه تضرع و توسل به ائمه اطهار(ع) و اتكال به پروردگار كه در وجود حضرت آيت الله خامنه اي (دامت بركاته) از دير زمان وجود داشته، سبب پيشرفتها و رفع خطرها و بلاهاي عظيم گشته است.
لازم به ذكر است استاد پرورش از ارادتي كه مرحوم ميرزا اسماعيل دولابي به رهبر معظم انقلاب داشتند، اين را هم نقل كردند كه مرحوم ميرزا اسماعيل كه مشهور به استاد عرفان و اخلاق بودند، پنج جلسه خصوصي با مقام معظم رهبري داشته اند و در اين جلسات، رهبر معظم سخنان ايشان را فقط گوش مي دادند و بالاخره در آخرين جلسه جناب ميرزا اسماعيل كه تا آن روز مي گفتند نديده بودند، دست كسي را ببوسد، ايشان در موقع خداحافظي دست رهبر معظم انقلاب را مي بوسد و براي سلامتي و دوام توفيقات ايشان دعا مي كند.
در پايان اين نكته را هم اضافه كنم كه ديروز پس از تحرير اين مطالب، در گفتگويي با يكي از دوستان ، هنگامي كه عرض كردم بنده متني را در ارتباط با استاد پرورش و مرحوم حاج ميرزا اسماعيل دولابي تهيه كرده ام ، وي گفت كه از اتفاقا، نهم بهمن ماه سالگرد ارتحال ايشان است كه بنده اطلاع نداشتم و از اينكه اين خاطره در چنين روزي منتشر مي شود ، آن را لطف پروردگار مي دانم و به فال نيك مي گيريم ( رحمه الله عليهم اجمعين )
مرتضي نجفي قدسي
بازتاب خبر در رسانه ها :
پایگاه خبری تحلیلی صراط ( قسمت نهم )
----------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد پرورش ( قسمت دهم )
(ناشئه ليل) از زبان استاد پرورش |
"لقد كان لكم في رسولالله اسوه حسنه لمن كان يرجوالله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا"
يعني براي كساني كه اميد به پروردگار دارند و خدا را بسيار ياد ميكنند و ميخواهند در روز رستاخير و قيامت رستگار باشند، حقيقا در وجود پيامبر اكرم (ص) براي آنها اسوه و الگويي هست تا بتوانند به هدف خود برسند.
در ديداري كه هفته گذشته خانواده مرحوم استاد پرورش با مرجع عالي قدر حضرت آيتالله نوري همداني (دامت بركاته) داشتند، ايشان تاكيد فرمودند كه مرحوم استاد پرورش يك شخصيت علمي، سياسي، ديني و فرهنگي ممتازي بودند كه تشريح ابعاد وجودي ايشان ميتواند براي نسل جوان و جامعه فرهنگيان و علاقهمندان به انقلاب اسلامي الگو قرار گيرد و بايد جوانان ما بدانند براي اين انقلاب و نظام چه تلاشهايي شده است و اشخاصي مانند آقاي پرورش چه زحماتي كشيدهاند.
علت اصلي اين نوشتار كه تاكنون ادامه يافته است، دقيقا همين معناست كه ابعاد وجودي اين شخصيتهاي ارزشمند مانند استاد پرورش كه از پشتوانههاي معنوي و انقلابي و سياسي كشور محسوب ميشوند، بيشتر تبيين شده و قدر و منزلت آنان حتي براي دوستداران و ارادتمندانشان بيشتر روشن گردد تا انشاءالله بتوانيم با الگو قراردادن سيره علمي آنان در مسير صلاح و سداد طي طريق نماييم. استاد پرورش نمونه اخلاق عملي يك انسان مسلمان بود كه حقيقتا خود را متخلق كرده بود و آنچه از مفاهيم آيات قرآن و روايات اهل بيت (عليهم السلام) به دست آورده بود، آنها را عامل بود.
سحرخيزي و دلدادگي او در سحرگاهان با حضرت دوست بسيار زيبا بود و در اين كار اهتمام عجيبي داشت، تلاوت قرآن، عبادت، تفكر و حمد و ثناي الهي را در دل شب بسيار دوست داشت و در حقيقت با اين سحرخيزي و انس با شب براي فرداي خود تجديد قوا ميكرد. ايشان در تبيين آيات سوره «مزمل» كه به پيامبر اكرم (ص) تاكيد مينمايد كه شب برخيزد، نصف شب يا قدري بيشتر و يا كمتر به عبادت و تلاوت قرآن مشغول شود. دليل آن را قول ثقيل و رسالت سنگيني بر ميشمرد كه بر دوش پيامبر اكرم (ص) ميباشد و حضرت براي انجام اين وظايف نياز به نيرو و قدرتي دارند كه در پرتو «ناشئه ليل» حاصل ميشود، چرا كه فرموده است: «ان ناشئه الليل هما اشد وطأ و اقوم قيلا» يعني اين «ناشئه ليل» دو خاصيت دارد اولا به پاهاي شما نيرو و استواري ميدهد و ثانيا بيان و گفتار قوي و محكم پيدا ميكنيد، و حالا اين زانوي قوي و پاي محكم و استوار و بيان قوي را براي چه ميخواهد، آيه بعد مشخص ميكند كه «ان لك في النهار سبحا طويلا» يعني همانا شما در روز در يك درياي طولاني بايد شناگري كنيد (سبحا طويلا) شنا كردن طولاني نيرو و قدرت ميخواهد براي اينكه انسان در درياي متلاطم زندگي بتواند به خوبي شنا كند و غرق نشود، پس نيازمند نيرويي است كه در پرتو «ناشئه ليل» بايستي شبانگاهان كسب نمايد.
در كتابي كه استاد پرورش به بنده اهدا كردهاند اين اشعار را قلمي فرمودهاند: چنين شنيدم كه هر كه شبها نظر زفيض سحر نبندد ملك زكارش گره گشايد، فلك به كينش كمر نبندد سري كه باشد ز صبح خيزان، دلي كه باشد به ياد يزدان لبي كه باشد به صوت قرآن، خدا ز رويش نظر نبندد چقدر اين اشعار زيباست، افق فكري ايشان در دل شبها و سحرگاهان تلالو پيدا ميكرد و ميفرمود خدا شاهد است هيچ دو شبي مثل هم نيست و خداي متعال براي هر كس كه هر شبي برخيزد،به يك صورت جلوهگري ميكند، اين دلدادگي به محبوب جهان در دل شبها غوغا ميكند و اين انسان ضعيف را به عرش خود ميبرد.
صبحدمي كه بر كنم ديده به روشناييات
بر در آسمان زنم حلقه آشناييات
به ياد دارم زماني كه ايشان وزير آموزش و پرورش بودند، هر دو هفته يك بار به اصفهان ميآمدند و سحرگاه شب جمعه مجلس دعاي كميل نيمه خصوصي با ايشان داشتيم كه بسيار سحرهاي نوراني و با معنويت بود، به طوري كه شوق ديدار استاد پرورش و انتظار كشيدن تا دو هفته ديگر و دعاي كميلي ديگر و سعادت درك فيض و محضر ايشان، براي بنده بسيار سخت و طاقت فرسا بود تا اينكه شبي در عالم رويا به ايشان عرض كردم، حاجآقا شما تهران تشريف ميبريد، دوري شما براي ما سخت است و تا اين دو هفته طي شود ما واقعا اذيت ميشويم، يا حضرت عالي تهران نرويد يا ما هم با شما بياييم و خلاصه اين دوري و فراق دو هفتهاي براي ما سخت است!
ايشان در همان عالم رويا جواب بسيار زيبايي دادند و فرمودند: عجب! شما دوري خدا راميتواني تحمل كني، دوري مرا نميتواني!!
ايشان با اين بيان، مشكل ما را حل كردند و اين جمله مانند آبي بود كه روي آتش ريختند.
در پايان اين مقال اين نكته را بگويم كه بودند در بين شاگردان ايشان افرادي كه واقعا در غم فراق يار و محبوب جهان ميسوختند كه يك نمونه آن شهيد جلال افشار بود كه پيوسته گريههاي عاشقانهاي داشت تا اينكه به درجه رفيع شهادت نايل آمد و ديگري شهيد هدايت بود كه چون خانواده با رفتن او به جبهه موافق نبودند، ايشان هم نميخواست خلاف نظر پدر و مادر كاري انجام دهد، فقط يك جمله گفت و آن اينكه ميفرماييد جبهه نروم، نميروم اما بدانيد من در اينجا زنده نميمانم و از فراق يار ميميرم و خانواده بالاخره به او اجازه جبهه رفتن دادند و او نيز به فيض شهادت نايل آمد و هستند ديگر شهدايي كه نفس استاد پرورش آنها را زنده كرده بود و شراره عشق از تمام وجودشان شعله ميكشيد و هم اكنون «في روضات الجنات» مأوي گزيدهاند.
مرتضي نجفي قدسي
بازتاب خبر در رسانه ها :
-------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش ( قسمت یازدهم )
تبليغ دين و نهراسيدن از غير خدا
"الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله و كفي بالله حسيبا (سوره احزاب آيه 39)"
"كساني كه رسالتها و پيامهاي الهي را ابلاغ ميكنند و از خداوند ميترسند و از هيچ كس بيم و هراس ندارند مگر پروردگار و خدا براي حسابرسي كفايت ميكند."
بحث "تبليغ دين" يكي از وظايف اصلي پيامبران الهي بوده و نبي مكرم اسلام نيز در راه ابلاغ رسالت و تبليغ و ترويج شعائر اسلام بيشترين رنج و زحمت را كشيدهاند و اولياء الهي و ائمه معصومين نيز وظيفه اصلي خود را همين مهم برشمرده و همواره حافظ دستورات الهي بوده و همگي جان خود را در راه حفظ دين و شريعت محمدي (ص) تقديم كرده و يا به شهادت رسيدهاند.
بنابراين كليه كساني كه حميت ديني دارند، از امر تبليغ و ترويج دين اسلام و قرآن و فرمايشات گهربار ائمه طاهرين (عليهمالسلام) غافل نيستند و همواره سعي ميكنند از هر فرصتي كه بر ايشان پيش ميآيد در راه "تبليغ دين" استفاده كنند.
استاد پرورش نيز در اين زمينه يد طولايي داشت و از همان اوان جواني اولا سعي كرد مطالب ديني را خوب بفهمد و فرا گيرد و ثانيا در ترويج و گسترش آنها بكوشد و جامعه را نسبت به وظايف ديني خود آشنا كند.
خاطرهاي نقل ميكنند از زماني كه ايشان براي انجام خدمت سربازي به شهر اصطهبانات در استان فارس اعزام شده و به عنوان فرمانده ژاندارمري منصوب شده بود كه همزمان با شروع خدمت سربازي ايشان، به مناسبت چهارم آبان ماه (روز تولد محمدرضا شاه) مجلس جشن بزرگي در شهر بر پا شده بود و از آقاي پرورش به عنوان فرمانده ژاندارمري نيز به عنوان سخنران دعوت ميشود. استاد پرورش از اين فرصت حداكثر استفاده را ميبرند و در آن اجتماع بزرگ به ايراد سخن ميپردازند و با اينكه در آن زمان مرسوم بوده كه مسئولان دولتي با نام خدا و شاه و ميهن سخن آغاز ميكردهاند، استاد پرورش بدون اينكه ذكري از شاه ببرند، با نام خدا و درود بر پيامبر و ائمه اطهار (عليهم السلام) سخن آغاز كرده و سخنراني مفصلي در رابطه با امام زمان حضرت مهدي (عج) ايراد ميفرمايند و حال آنكه اصلا غرض تشكيل جلسه و جشن و آن اجتماع صرفا براي تبليغ شاه و دستگاه حاكمه بوده است و با اين سخنان در واقع نقض غرض ميشود و بالاخره برگه يادداشتي به ايشان ميدهند كه در رابطه با شاهنشاه آريا مهر هم شما سخني بگوييد كه ايشان بلافاصله اعلام ميكنند كه بله! برگه دادهاند كه درباره شاهنشاه هم سخن گفته شود كه متاسفانه ديگر فرصت نيست و ما تنها يك دعا براي ايشان ميكنيم و آن اينكه پروردگارا، شاهنشاه آريا مهررا با خشايارشاه محشور بفرما!! و خلاصه جلسه جشن شاهنشاهي به مضحكهاي در بين مردم تبديل ميشود و ايشان از فرصت پيش آمده حتي در مجلس شاهي براي تبليغ و ترويج دين اسلام استفاده ميكنند.
استاد پرورش در كوران مبارزات انقلاب اسلامي نيز به اقصي نقاط ايران سفر كرد و با سخنراني های جذاب خود، تنور انقلاب را گرم ميكرد و در اكثر تظاهراتهاي ضد رژيم سخنرانيهاي كوبندهاي انجام ميداد و از زندان رفتن و شكنجه شدن هيچ باكي نداشت كه شرح اين قضايا فرصت خود را ميطلبد و ليكن اين رويه ايشان يعني تبليغ معارف ديني همواره مورد توجه بوده، چه زماني كه وزير بود و يا وكيل بود و يا جبهه بود و يا بازنشسته شد، هميشه بر گسترش مفاهيم قرآن و تفسير آيات قرآن و تبيين آنها به نسل جوان اهتمامي فوق العاده داشت، به طوري كه اكنون صدها نوار از سخنرانيهاي علمي و ديني ايشان موجود است و اگر اينها از نوار پياده شود، يك مجموعه مجلدات ارزشمند از معارف اسلامي براي استفاده عموم خواهد شد.
مرتضي نجفي قدسي
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت یازدهم )
خبرگزاری ایکنا ( قسمت یازدهم )
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش ( قسمت دوازدهم )
مبارزه با گروهك منحرف مهدي هاشمي معدوم
“انّالذينآمنواثمّكفرواثمّآمنوثمّازدادوكفراًلميكناللهليغفرلهمولاليهديهمسبيلا* بشرالمنافقينبانّلهمعذابااليما”
همانا آنان كه ايمان آورده سپس كافر شدند و سپس دوباره ايمان آورده و باز كافر شدند و سپس بر كفر خود افزودند، هيچ گاه خدا آنها را نميآمرزد و به هيچ راهي راهنماييشان نخواهد كرد* منافقان را مژده بده كه عذاب دردناكي در انتظار آنهاست.
استاد پرورش در طول انقلاب، در مبارزه با گروهكها و منحرفين نيز بسيار جدي و قاطع بود. ايشان از آنجا كه فعاليتهاي اين گروهكها را شيطاني و مظهر ظلمت ميديد كه قصد دارند نور الهي را خاموش كنند، به مقابله با آنها بر ميخاست و هيچ نميهراسيد كه شرح اين مهم نيز مجال خاص خود را ميخواهد و در اين كوتاه سخن نميتوان حق آن را ادا كرد ولي به يك خاطره از ايشان در مواجهه با گروهك تروريستي و منحرف مهدي هاشمي معدوم اشاره ميكنم. گروهك منحرف مهدي هاشمي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي سعي در ترور رهبران ديني جامعه مردمي در اصفهان را داشت كه در راس آنها مرحوم آيت الله شمسآبادي، پيرمرد عالم متقي آن روز حوزه علميه اصفهان را ناجوانمردانه، سحرگاهان در مسير منزل به مسجد ربودند و به طرز بيرحمانهاي او را خفه كردند و به شهادت رساندند و يا شخص ديگري را به نام شيخ قنبر علي كه روحاني اعزامي از طرف آيت الله شمسآبادي به بخش “قهدريجان” اصفهان بود، او را هم ناجوانمردانه كشتند و به شهادت رساندند و خلاصه اين گروه از كشتن و ترور انسانها هيچ ابايي نداشتند و وقتي به عالم سالخوردهاي نوراني مثل آيت الله شمسآبادي رحم نكردند، معلوم بود كه به ديگران هيچ ترحم نخواهند كرد و هيچ كس از شراينها بخصوص در منطقه اصفهان در امان نبود و اين باند مخوف به وحشيگريهاي خود ادامه ميدادند تا اينكه طبق اعترافات خودشان يازده نفر از خوبان و مومنين را كشتند.
البته اين را اضافه كنم كه شهادت آيت الله شمسآبادي در اصفهان موجي از انزجار مردمي را در پي داشت، به طوري كه تا عصر آن روز، تمامي بازارها و مغازهها و خيابانها در شهر اصفهان يكپارچه تعطيل شد و من خود شاهد بودم هر كس اين خبر تكان دهنده را ميشنيد كه آيتالله شمسآبادي را اذان صبح ربودهاند و به بيرون شهر برده و به قتل رساندهاند، بلافاصله مغازه و محل كسب و كار خود را تعطيل ميكرد و همه ماتم زده و متحير بودند و فضاي عجيبي ايجاد شد و انعكاس اين ترور تمام ايران و عراق را تحت الشعاع قرار داد و مراجع بزرگ آن روز جهان اسلام شروع به ابلاغ پيامهاي تسليت كردند و حتي شاه به وحشت افتاد، چرا كه همه به رژيم شاه ظنين شده بودند كه بسا كار ساواك و آنها باشد و خلاصه شاه براي رفع اتهام از خود، پيام تسليتي به آيت الله حكيم در نجف فرستاد و قول داد كه قاتلان آن را در اسرع وقت يافته و مجازات نمايد.
موجي كه شهادت آيت الله شمسآبادي ايجاد كرده بود، موجب شد تا از تمام شهرهاي ايران مردم براي تشييع جنازه ايشان به سوي اصفهان رهسپار شوند و تمام شهر پر از اتوبوسهاي مردم مومن و با حميتي بود كه به عشق روحانيت و براي دفاع از اسلام به صحنه آمده بودند.
در سال 1354 تشييع جنازهاي صدها هزار نفري در اصفهان براي آيت الله شمسآبادي برگزار شد و پايههاي رژيم شاه به لرزه افتاد، اما تا چهلم آيت الله شمسآبادي نشده تلويزيون شاه اعلام كرد قاتلان آيت الله دستگير شدند و حتي اعترافات آنها را نيز تلويزيون پخش كرد، در آن روز مهدي هاشمي و همدستانش به اين جنايت هولناك اعتراف كردند ولي عجيب آن بود كه تا پيروزي انقلاب، آنان به مجازات نرسيدند و صرفا در زندان بودند و خود اين موضوع، احتمال اينكه آنها از اول عامل ساواك بودهاند و يا كار رژيم شاه بوده است را دوباره در اذهان تقويت كرد، اما هر چه بود، ضديت مهدي هاشمي با مذهب و روحانيت او را وادار به انجام اين جنايت كرده بود.
البته در اين مقال به نقل قولي بسيار حائز اهميت اشاره ميكنم كه شايد براي اولين بار است گفته ميشود. بنده شخصا در خصوص مهدي هاشمي و افكار منحرف او از حضرت آيت الله حاج آقا يحيي فقيه ايماني از عالمان وقت اصفهان كه رابطه خويشاوندي با مهدي هاشمي داشت و دايي وي بود، پرسيدم حاج آقا به نظر شما مهدي هاشمي چرا اين جنايات را انجام داد؟
ايشان پاسخ داد: “ما سالهاست با اينها قطع رابطه كردهايم و دليل آن اين بود كه اين مهدي هاشمي اول طلبه بود و بعد ناگهان كمونيست شد و آمد تمام كتابهاي حوزوي و ديني را سوزاند و در منطقه “قهدريجان” نيز شروع به تبليغات كمونيستي كرد!! ديگر از آن هنگام نه تنها من بلكه تمام فاميل با اينها قطع رابطه كردهاند.”
به هر حال شايد يكي از دلايل اينكه گروهك مهدي هاشمي به جنگ روحانيت رفته بودند، همين تفكرات الحادي باشد، اما نكتهاي كه ميخواستم عرض كنم اين بود كه استاد پرورش از همان ابتدا هوشمندانه پي به ماهيت اين افراد منحرف برد و همواره با آنها تقابل داشت و پيوسته به روشنگري ميپرداخت، گرچه اين عناصر ملحد و منحرف متاسفانه پس از پيروزي انقلاب، در پوشش چهرههاي مبارز و انقلابي ظاهر شدند و در بيت مرحوم آيت الله منتظري نفوذ كردند و مورد حمايت ايشان بودند و سالها مجازات اين جنايتكاران به تعويق افتاد تا اينكه در سال 1366 حضرت امام خميني (ره) طي فرماني به حجت الاسلام والمسلمين ري شهري دستور دستگيري آنها را داده و ايشان
نيز قاطعانه اين باند مخوف كه حتي در صدد توطئههاي بزرگتر براي نظام جمهوري اسلامي بودند را سريعا دستگير و بالاخره پس از 14 سال از شهادت آيت الله شمسآبادي اين گروه جنايتكار به مدد امام خميني (ره) به سزاي اعمال خود رسيدند.
هنگامي كه مهدي هاشمي را دستگير كرده بودند، باند او اعلاميهاي منتشر كرده بود كه اگر مويي از سر مهدي هاشمي كم شود و كوچكترين آسيبي به او برسد ما اين ده نفر را ميكشيم و يك فهرست ده نفره داده بودند كه عبارت بودند از: حضرت آيت الله خامنهاي كه در آن زمان رياست جمهور بودند، آيت الله آذري قمي، دكتر علي اكبر ولايتي، استاد حبيب الله عسكراولادي،حجت الاسلام ناطق نوري، استاد پرورش و چند نفر ديگر!! بنده با خواندن اين اعلاميه بلافاصله به نزد استاد پرورش رفتم و گفتم حاجآقا! شما اين اعلاميه تهديد گروه مهدي هاشمي را ديدهايد؟! گفتند: بله، عرض كردم خوب چكار ميخواهيد بكنيد؟ گفتند: هيچي! گفتم آقا اينها خيلي خطرناكند، باكي از كشتن ندارند، هر لحظه ممكن است شما را بكشند، ايشان پاسخ داد: “واللهغالبعليامرهولكنالناسلايعلمون”
يعني اراده و امر خدا مستولي بر همه ارادهها و تصميمهاست وليكن اكثر مردم اين را نميدانند و حديثي را نيز از پيامبر اكرم (ص) هميشه اشاره داشتند كه اگر تمام امت جمع شوند و بخواهند به كسي ضرري و يا نفعي برسانند نميتوانند مگر اينكه خدا بخواهد.
خلاصه توكلشان در اين زمينه بر خدا بود و هيچ هراسي از اينها نداشتند، البته ايشان عاشق شهادت بود و حتي براي بنده، خوابي را كه از شهيد مظلوم آيت الله بهشتي ديده بودند، نقل كردند كه در خواب شهيد مظلوم آيت الله بهشتي را ديدار ميكنند در حالي كه يك كتاب بزرگ در زير بغل ايشان بوده است، استاد پرورش سئوال ميكنند اين كتاب چيست؟ شهيد بهشتي پاسخ ميدهند اين كتاب، اسامي شهداي آينده است!استاد پرورش از اين پاسخ تعجب كرده از شهيد بهشتي ميپرسند آيا اسم بنده نيز در اين كتاب هست؟!
شهيد بهشتي در پاسخ شروع به تورق كردن كتاب ميكنند و قدري كه ورق ميزنند دوباره كتاب را ميبندند و رو به استاد پرورش كرده، ميگويند: آقاي پرورش! شما هر وقت نوبتتان شد، من خودم قبلش خبرتان ميكنم!
به هر حال استاد پرورش عاشق و شيفته شهادت بود و براي همين از شهيد بهشتي در فرصت پيش آمده، بلافاصله سئوال ميكند كه آيا اسمشان جزء شهداي آينده انقلاب هست يا نه؟! خدايش رحمت كند و همين كه الان پيكر مطهر اين استاد عزيز در وسط گلستان شهداي اصفهان به خاك سپرده شده است، حاكي از آن است كه خداي متعال اين روح بلند و ملكوتي را با شهداي والا و گرانقدر انقلاب اسلامي محشور فرموده است.
مرتضينجفيقدسي
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت دوازدهم )
روزنامه رسالت ( قسمت دوازدهم )
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش (قسمت سیزدهم )
عشق استاد پرورش به امام زمان (عج) و ماجراي انجمن حجتيه
«و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون» (سوره انبيا، آيه 105)
«به درستي كه ما بعد از تورات در كتاب زبور داود (و كتب انبياء سلف) نوشتيم كه حقيقتا بندگان صالح پروردگار وارث و حاكم زمين خواهند شد.»
يكي از آياتي كه در قرآن كريم دلالت دارد نهايت اين دنيا با عدل و داد تمام ميشود، همين آيه شريفه است كه انشاءالله با ظهور منجي عالم بشريت حضرت امام زمان (عج) ظلم و ستم از صفحه گيتي رخت بر بسته و بندگان صالح پروردگار حاكميت مطلق زمين را به دست خواهند گرفت.
بحث «انتظار» ظهور آخرين حجت پروردگار يكي از معتقدات اصلي شيعه است و ما معتقديم كه آخرين فرستاده پروردگار يعني حضرت امام زمان (عج)، وجود مقدسشان هم اكنون حي و حاضر است و هر وقت كه مشيت الهي باشد، حضرت از پرده غيبت بيرون آمده و با تلاشي كه به همراه ياران خاص و با وفايش انجام خواهد داد، ظلم و جور را از جهان برميچيند و پرچم توحيد را به اهتزاز در ميآورد و مكتب اسلام را مجددا زنده و احيا ميكند.
بنابراين يكي از وظايف هر مسلمان و شيعه، شناخت امام زمان (عج) است كه فرمودهاند: «من مات و من لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه» هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، همانند عهد جاهليت مرده است.
استاد پرورش نيز يكي از كساني بود كه از ابتداي جواني سعي در شناخت دين و امام زمانش داشت و پيوسته اهل مطالعه و پژوهش بخصوص در بحث امامشناسي بود. اولا استاد پرورش بعد از ارتحال حضرت آيتالله بروجردي (ره) كه مرجعيت حضرت امام خميني (ره) مطرح شد، مقلد ايشان گرديد و تا آخر عمر نيز مقلد ايشان باقي ماند.
ثانياً يكي از تشكلهايي كه قبل از پيروزي انقلاب در فعاليتهاي ديني بخصوص در بحث مهدويت و شناخت امام زمان (عج) فعاليت گسترده و چشمگيري داشت، تشكيلات «انجمن حجتيه» بود كه اين تشكل وظيفه اصلياش تبليغ امام زمان (عج) و مبارزه با «بهائيت» بود و بر همين اساس جمع كثيري از متدينترين افراد در اين تشكل عضويت داشتند.
تحليل عملكرد «انجمن حجتيه» بحث مستقلي است وليكن اجمالش آن است كه اين تشكيلات، صرفا يك تشكل فرهنگي بود و معتقد به مبارزه با رژيم شاه نبود و اصولا اهل سياست نبودند و تمام تلاش آنها در مبارزه با «بهائيت» متمركز بود، گرچه «بهائيت» يك فرقه انحرافي و مولود صهيونيسم جهاني بود و دولت انگليس همزمان با ايجاد «وهائبت» در عربستان، «بهائيت» را در ايران ايجاد كرد وليكن «انجمن حجتيه» به جاي آن كه با رژيم شاه كه ريشه درخت فساد بود، مبارزه كند با يكي از شاخههاي اين درخت فاسد كه «بهائيت» نام داشت، مبارزه ميكرد و حال آنكه امام خميني (ره) معتقد بود بايد براي بر كندن فساد، ريشهاي عمل شود و اصل رژيم شاه بايد برود، اگر اصل تنه درخت قطع شود، شاخههايش نيز از بين ميرود، كما اينكه با سقوط رژيم پهلوي، تمام سران «بهائبت» فرار كردند و به آمريكا و اروپا و اسرائيل رفتند و حتي در اسرائيل براي خود معبد بسيار مهمي بنا كردهاند.
استاد پرورش در جواني به جهت انگيزه فعاليتهاي ديني و مذهبي در سال 1342 و يا 1343 به عضويت «انجمن حجتيه» در آمدند و تا سال 1349 با اين تشكل همكاري داشتند و براي ايراد سخنراني به شهرهاي مختلف سفر ميكردند و احيانا با كساني كه از روي ناآگاهي «بهائي» شده بودند، گفتگو ميكردند و مجددا آنها را معتقد به دين و امام زمان (عج) ميكردند، يعني حداكثر 7 سال ايشان عضو انجمن حجتيه بودند، تا اينكه متوجه اشكالاتي در عملكرد انجمن و همچنين در اساسنامه و متمم آن شدند.
ايشان بر سر اين اشكالات با سران «انجمن حجتيه» به بحث نشستند و هيچ كدام نتوانستند ايشان را قانع كنند، نهايتا به نزد رهبر اين گروه يعني مرحوم آيت الله حلبي رفته و سه شب متوالي با ايشان نيز به بحث و گفتگو مينشينند و در نهايت به نتيجهاي نميرسند و مرحوم آيت الله حلبي به ايشان ميگويند شما اگر افكارتان چنين باشد ديگر نميتوانيد در انجمن باشيد و استاد پرورش نيز پاسخ ميدهند، من خودم هم ديگر حاضر به همكاري با انجمن نيستم و شما هم اگر بفرماييد باش، بنده ديگر نخواهم بود و خداحافظي كردند و ديگر از انجمن منقطع شدند يعني هشت سال قبل از پيروزي انقلاب، اين اتفاق رخ ميدهد.
استاد پرورش طي اظهاراتي كه اين مطالب را توضيح دادهاند و نوارهاي آن هم موجود است، فرمودند، همين كه بنده از انجمن حجتيه بيرون آمدم، مورد عتاب دو تن از بزرگوران يعني شهيد آيت الله بهشتي و شهيد مرتضي مطهري قرار گرفتم و آنان از بنده پرسيدند چرا از «انجمن حجتيه» بيرون آمدي؟! و البته اين سئوال در آن زمان طبيعي بود چرا كه تشكيلات «انجمن حجتيه» در آن هنگام بسيار موجه بود و حتي تمام مراجع عظام تقليد از جمله مرحوم آيت الله بروجردي، آيت الله نجفي مرعشي، آيت الله گلپايگاني و ديگران و حتي حضرت امام خميني (رحمت الله عليهم اجمعين) طي اجازاتي، اجازه تصرف از سهم مبارك امام (ع) را براي انجام فعاليتهاي فرهنگي به اين تشكل داده بودند و يك تشكل كاملا ديني و مورد حمايت علما بود.
استاد پرورش در پاسخ به سئوال آقايان شهيد بهشتي و شهيد مطهري اشكالاتي را در خصوص اساسنامه انجمن و متمم آن مطرح ميكنند و اشكالي را هم به عملكرد آن عنوان ميكنند كه در نهايت مورد قبول آنها هم بوده و اظهار ميدارند ما هم متوجه اين اشكالات هستيم اما از آنجا كه اين تشكيلات تنها تشكيلات مذهبي و فراگير موجود است و بسياري از جوانهاي پرشور و علاقهمند به دين و ديانت در آن مجتمع هستند، ما نميخواهيم اين تشكيلات از بين برود و ميخواهيم بدنه آن باقي بماند و فقط جابهجايي در راس آن صورت بگيرد! اما حالا كه شما آمدي بيرون، ديگران را تشويق به آمدن بيرون نكن، ما طرح و برنامه داريم، بگذار با دقت و با برنامه پيش برويم!
اين نكته را نيز بايد در اينجا اضافه كنيم كه استاد پرورش معتقد بودند دشمنان، بخصوص گروههاي ماركسيستي مانند حزب توده بر آن هستند كه از «انجمن حجتيه» مهر باطلهاي درست كنند و هر كس را كه خواستند از صحنه بيرون كنند، اين مهر را بر او بزنند و به راحتي او را حذف كنند، كما اينكه در خصوص بسياري از افراد متدين و ريشهدار و انسانهاي پاك و حزب اللهيهاي واقعي اين قضيه اتفاق افتاد و كافي بود كه مارك «انجمن حجتيه» را بر كسي بزنند. اين شيوه مزورانه عدهاي فرصت طلب براي حذف نيروهاي انقلابي از صحنه بود كه در ارتباط با خود استاد پرورش هم اتفاق افتاد و هنگامي كه در سال 1364 ايشان براي وزارت آموزش و پرورش كانديداي وزارت بودند، گروهك مهدي هاشمي معدوم كه دستشان به خون بزرگاني چون مرحوم آيت الله شمسآبادي آلوده بود، بر عليه استاد پرورش بين نمايندگان مجلس، شبنامههايي را توزيع كردند كه سراسر تهمت و دروغ بود و فضاسازي عجيبي كردند و موفق هم شدند و لذا در آن سال استاد پرورش چند راي كم آورد و نتوانست حد نصاب لازم آراء را براي وزارت آموزش و پرورش كسب نمايد.
اين نكته را هم اضافه كنم كه افرادي مانند شهيد مطهري حتي بعد از پيروزي انقلاب نيز معتقد به استفاده از نيروهاي انجمن بودند چرا كه آنها را از جهت تسلط به مباني عقيدتي اسلام، قوي ميدانستند و معتقد بودند كه اين افراد توان مقابله با افكار الحادي و التقاطي گروهكها را دارند و حتي در دفاع از آنان به اتفاق آيت الله خزعلي كه ايشان هم در دفاع از آنان مصمم بود، جلسهاي را با حضرت امام خميني (ره) نيز داشتند و آرا و نظراتشان را خدمت ايشان هم ارائه كردند.
مرتضي نجفي قدسي
ادامه دارد
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت سیزدهم )
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش(قسمت چهاردهم )
اشكالات استاد پرورش بر انجمن حجتيه
در شماره گذشته در خصوص عشق استاد پرورش به امام زمان (عج) و عضويت در تشكيلات انجمن حجتيه و خروج از آن مباحثي مطرح شد و اينك در ادامه آن به طرح اشكالات مورد نظر ايشان از انجمن حجتيه ميپردازيم.
اشكالات جناب استاد پرورش بر انجمن حجتيه چه بود؟ ايشان سه اشكال را به اساسنامه انجمن و متمم آن داشتند كه عبارت بودند از:
1- ولايت فقيه را مبسوط اليد نميدانند و معتقدند هر فقيهي در حوزه كارش ولايت دارد و اين اعتقاد با فلسفه تشكيل حكومت اسلامي و اداره آن توسط فقيه مبسوط اليد (ولي فقيه ) تعارض دارد.
2- بر اساس متمم اساسنامه انجمن، مرجعيت از زعامت جداست و ميتوان فقيهي را مرجع و كسي ديگر را رهبر قرار داد كه اين هم با نظريه ولايت فقيه سازگاري ندارد.
3- انجمن حجتيه، حركت خودش را صرفا يك حركت فرهنگي معرفي ميكند و معتقد به حركت سياسي نيست و بعد نظامي را هم قائل نيست و معلوم است چنين ديدگاهي نميتواند بسيج مستضعفين در مقابله با مستكبرين را ايجاد كند.
استاد پرورش معتقد بودند مقولههاي فرهنگي و سياسي و نظامي اجزاي مختلف يك حركت اسلامي است كما اينكه حوزههاي علميه هم اكنون بعد عقيدتي و ايدئولوژيك نظام را پشتيبان هستند، حزب جمهوري اسلامي حركت سياسي نظام را پيش ميبرد و سپاه پاسداران بعد نظامي را تامين ميكند كه البته در عين حال عقيدتي،سياسي هم هست و خلاصه دين و سياست از هم جدا نيستند و همان جمله مرحوم شهيد مدرس كه فرمود سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ماست،فرمايشي صحيح است.ضمنا استاد پرورش اشكالي را هم متوجه عملكرد انجمن ميدانستند و اظهار ميداشتند كه بنده درطول فعاليتهايم با انجمن پي بردم كه توازني بين "انجمن حجتيه" و "بهائيت" برقرار است و اين توازن را نيز "ساواك" ايجاد كرده است.
ايشان گفتند: من ديدم هرگاه انجمن حجتيه كارش به اوج ميرسد، ساواك به سراغ برخي از اعضاي انجمن ميآيد و آنها را دستگير ميكند و مدت محدودي بازداشت و مورد مواخذه قرار ميدهد تا انجمن به تحليل برود و بهائيها كارشان رونق پيدا كند و همين كه بهائيها يكه تاز ميدان ميشوند، مجددا ميدان را براي انجمن باز ميگذارند تا به مقابله با آنها برخاسته و خلاصه ساواك به عنوان سازمان امنيتي و اطلاعاتي رژيم شاه تسلط بر جريانات داشت و هميشه حالت توازن را بين انجمن و بهائيت حفظ ميكرد و اين موضوع را نيز با رهبران انجمن مطرح كردم كه بياييد خودمان را از تسلط ساواك خارج كنيم ولي آنها اصلا اين موضوع را از اساس قبول نداشتند ولي من شخصا به اين مسئله مهم پي بردم و عجيب آنكه وفتي بنده از انجمن حجتيه بيرون آمدم،ساواك بلافاصله بنده را دستگير كرد و عجيبتر آنكه بازجوي بنده در ساواك از قطع ارتباط من با انجمن با خبر بود و حتي ميگفت: ميخواستي فعاليت مذهبي و ديني بكني چرا در همان انجمن نماندي و آمدي بيرون؟! مگر آنها چه عيبي داشتند؟! ميخواهي كجا بروي فعاليت كني؟! و خلاصه از طرز سئوالات بازجوي ساواك فهميدم كه برداشت بنده مبني بر ايجاد توازن بين انجمن و بهائيت توسط ساواك صحيح بوده است.البته واقعا بعيد هم نيست كه برنامهريزان اين سازمانهاي امنيتي براي اينكه پتانسيل نيروهاي فعال و مذهبي جامعه را نگذارند كه به مقابله با رژيم شاه برود، سمت و سوي آن را به سوي بهائيت كه شاخهاي از درخت فاسد رژيم بود، متوجه كنند و يا اينكه غائلهاي را به نام "شهيد جاويد" ايجاد ميكنند.
و سالها پتانسيل نيروهاي مذهبي را به آن مشغول ميدارند و خدا ميداند كه در همين داستان "شهيد جاويد" در زمان شاه چه غوغاهايي به پا شد و حال آنكه اصل ماجرا توليد رژيم شاه بود، يعني آن كسي كه كتاب "شهيد جاويد" را نوشت و در حقيقت، علم و عصمت امام معصوم (ع) را زير سئوال برد، يك حركت وهابيگونه بود كه استاد آن شخص، فردي به نام "قلمداران" از عناصر وهابي و به ظاهر فرهنگي مقيم قم بود كه به كمك ساواك و پهلبد وزير فرهنگ شاه اين كار صورت گرفت و تلهاي شد براي گرفتار كردن و مشغول كردن جامعه مذهبي آن روز ايران تا از آن طرف، هم شاه و رژيم پهلوي در امان باشند و با خيال راحت بخوابند وهم آمريكاي جنايتكار نفت و ثروت كشور را ببلعد و در داخل هم، همه نيروها به جان هم بيفتند و غافل از دشمن اصلي شوند كه همگان ميدانند سالها چه تواني از نيروهاي مذهبي و متدين كشور برد و حال آنكه بسياري از افراد از اين نكته غافل بودند كه چه بسا كتاب "شهيد جاويد" نسخهاي باشد كه ساواك و سازمان سياي آمريكا آن را مديريت كرده باشند.
هم اكنون نيز كه جهان اسلام گرفتار عناصر بيرحم تكفيري است، توطئهاي صهيونيستي، آمريكايي است كه شيعه و سني را به جان هم بيندازند.
بايد از مفتيان وهابي و عناصر تكفيري سئوال كرد آيا از نظر شما در دنيا فقط شيعه كافر است؟! آيا كافر ديگري وجود ندارد؟! پس چرا شما يك اسرائيلي را تا كنون نكشتهايد؟! چرا به جنگ آمريكاي جنايتكار نميرويد؟!
پس معلوم است بحث شما، بحث كفر و دين نيست، شما به اسم دين، آلت دست آمريكا و اسرائيل هستيد و براي خوشايند آنها اين وحشيگريها را ميكنيد و خون بيگناهان و مظلومان را به زمين ميريزيد، غافل از آنكه "و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا".
مرتضي نجفي قدسي
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت چهاردهم )
روزنامه رسالت ( قسمت چهاردهم )
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش (قسمت پانزدهم )
عشق به امام زمان (عج) و بيتعلقي به دنيا
"و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين" (آيه 5 سوره قصص)
"و ما اراده كرديم بر آنان كه در زمين ضعيف شدند منت گذارده، آنان را امام و پيشوا قرار داده و آنان را وارث زمين قرار دهيم."
اين آيه شريفه نيز يكي از آياتي است كه در قرآن كريم دلالت دارد بر ظهور قطب عالم امكان، و واسطه غيب و شهود، يعني حضرت امام زمان، مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تا اينكه حضرتش به اذن الهي بر قدرت نشسته و حاكميت جهان را به دست گيرد.
عرض كرديم كه استاد پرورش از دوران جواني، واله و شيفته وجود مقدس حضرت وليعصر (عج) گرديد و اصل ورودش در انجمن حجتيه نيز براساس همين عشق و ارادات بود وليكن پس از سالها تلاش در اين راه، آن تشكيلات هم نتوانست، مقصد او را حاصل كند و لذا پس از خروج از انجمن در شعاعي وسيعتر به فعاليتهاي ديني، مذهبي و انقلابي خود ادامه داد، اما اگر كسي شبها و سحرهاي اين مرد بزرگ را درك ميكرد، ميديد كه چگونه او در عشق به امام زمانش ميسوزد و چگونه پيوسته در غم فراق يار اشك ميريزد و اشعاري را زمزمه ميكند كه:
خوشا جاني كه جانانش تو باشي
خوشا دردي كه درمانش تو باشي
همه شادي و عشرت باشد اي دوست
در آن منزل كه مهمانش تو باشي
ويا اين اشعار حافظ را با اشك و آه ميخواند كه:
جان بيجمال جانان ميل جهان ندارد
هر كس كه اين ندارد، حقا كه آن را ندارد
با هيچكس نشاني زان دلستان نديدم
يا من خبر ندارم يا او نشان ندارد
دردي است در دل ما درمان نميپذيرد
حقا كه اين معما، شرح و بيان ندارد
استادم پرورش، بارها اين اشعار و بسياري از اشعار ديگر شعراي بزرگ را كه در مدح و منقبت و فراق از امام زمان (عج) سروده شده است را ورد زبان خود داشت و پيوسته همانند كسي كه گمشدهاي دارد، به دنبال يافتن گمشده خود بود.
او حقيقتا دل خود را به محبوب جهان پيوند زده بود و خود را نميديد و همه وجودش را معشوق عالم پر كرده بود، سينه او مالامال از عشق بود و چشمان او همواره در اين عشق و محبت، همانند دو مشك آب هميشه جاري بود. اين عشق آنچنان وجود او را فرا گرفته بود كه غيرممكن بود آثار آن را در وجودش نبيني، اگر چند كلامي كوتاه هم صحبت ميكرد، اين عشق و دلدادگي عميق و نهفته در آن پديدار بود و لذا ميگفت:
اگر بر جاي من غيري گزيند دوست حاكم اوست
حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم
بسيار مناسب است در اينجا به نامهاي ديگر از نامههاي ارسالي ايشان به بنده كه مربوط به ايام جبهه است، استشهاد كنم.
بسهتعالي
برادر عزيز و گراميم جناب آقاي نجفي قدسي سلام عليكم
نامه نامي و خامه گراميتان را زيارت كردم، در سطر سطر آن، صفا و وفاي ديرينه شما مشهود بود، اين هم از الطاف خداي لطيف است كه بعضي از روحها را لطيف ميسازد و آن لطيفه پردازان مهر گستر نيز بر بُراق برقپاي لطافت خدا دادي سوار ميشوند و راه چند ساله را يك شبه طي ميكنند، بهر جهت
اگر بر جاي من غيري گزيند دوست، حاكم اوست
حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم
جهان فاني و باقي، فداي شاهد و ساقي
كه سلطاني عالم را طفيل عشق ميبينم
نور چشم عزيزم، جناب آقاي نجفي، خدايتان شما و ديگر رزمندگان راهش را از جرعه گواراي شراب عشقش سرشارتر فرمايد و پيروزي نهايي و بهروزي هميشگي را بدرقه راه شما قرار دهد.
در مورد من بسيار لطف فرموده بوديد ولي بهتر است به شعري از همان غزل زيباي حافظ كه استشهاد كرده بوديد، تمثل جويم كه ميفرمايد:
چندانكه زدم لاف كرامات و مقامات
هيچم خبر از هيچ مقامي نفرستاد
در پايان بار ديگر موفقيت و سعادت روز افزون آن عزيز را در خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم.
برادر شما پرورش
31/6/66
آري او مدتها بود كه حاضر نبود عشق و دلدادگي خود را با چيزي عوض كند، "حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم" را حقيقتا در زندگي خود پياده كرده بود، لذا مسائل مادي و جاذبههاي دنيايي اصلا براي او ارزشي نداشت، حقيقت را چيزي ديگري يافته بود و حاضر نبود آن را با چيز ديگري معاوضه كند.
همه شنيدهايد كه ايشان سه سال مسئوليت گروه فرهنگي "اكو" را برعهده داشتند و حقوقشان در اين مدت بر حسب دلار بود ولي ايشان حتي يك دلار آن را برداشت نكردند و مجموع 75 هزار دلاري را كه به ايشان داده بودند را تقديم به جناب آقاي ولايتي در مجمع جهاني اهل بيت (ع) نمودند و يا حتي زماني كه ايشان سه دوره نمايندگي مردم اصفهان در مجلس شوراي اسلامي را داشت، هيچ حقوقي از مجلس دريافت نكرد و صرفا با همان حقوق آموزش و پرورش و بازنشستگي آن، گذران زندگي ميكرد و لذا هميشه ميگفت:
هرگز حسد نبردم بر منصبي و مالي
الا كسي كه دارد با دلبري وصالي
او حقيقت را چيز ديگري يافته بود و حاضر نبود عشقش را به امام زمانش كه حقيقت عالم وجود است، از دست بدهد و يا با چيز بيارزشي معاوضه كند و هرگونه حب و عشق ديگري به مال، جاه و يا مقام و منصب و امثال آن را برخورد حرام كرده بود.
اميدوارم خداي متعال توفيق دهد در شماره بعد بتوانم جلوههايي از اين عشق و دلدادگي را كه در سفر حج شاهد بودم، تبيين كنم.
مرتضي نجفي قدسي
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت پانزدهم )
روزنامه رسالت ( قسمت پانزدهم )
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش (قسمت شانزدهم )
تو بمان اي جان، كه چون تو پاك نيست
«وعدالله المومنين و المومنات جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و مساكن طيبه في جنات عدن و رضوان من الله اكبر ذالك هو الفوز العظيم»
يعني خداي متعال وعده فرموده است اهل ايمان را از مرد و زن كه در بهشت ابدي كه زير درختانش نهرها جاري است قرار دهد و در عمارتهاي نيكوي بهشتهاي عدن منزل و ماوي دهد و البته مقام رضا و خشنودي پروردگار از ايشان كه بالاتر و بزرگتر از هر نعمتي است، به آنان كرامت فرمايد و فيروزي و رستگاري عظيم و بزرگ در حقيقت رسيدن به چنين مقامي است.
***
امروز كه اين نوشتار قلمي ميشود، تقارن دارد با چهلمين روز از ارتحال استاد عزيزمان جناب آقاي سيد علياكبر پرورش (رحمتالله عليه و اسكنه الله في بحبوحات جناته) و اميدواريم ايشان از مصاديق مومنيني باشند كه در اين آيه شريفه، خداي متعال وعده «مساكن طيبه» در بهشت ابدي و در «جنات عدن» را به آنان داده است و محققا شامل حال ايشان است، چرا كه ايشان در پرتو اعمال صالح خود و مخصوصا خدمتگزاري به مادر مكرمهشان اين سعادت را يافت كه در همين دنيا نظارهگر بهشت شود و آن بهشتي كه قرار بود در آن منزل گزيند را در مكاشفهاي در همين دنيا ديد كه شرح آن را در بخش دوم اين نوشتار آورديم.
گرچه در اين مدت از هر دري سخني گفتيم، اما به نظرم هنوز هيچ نگفتيم و معتقدم هر چقدر ديگر هم بنويسيم، حقش ادا نميشود، چرا كه اصولا تبيين حالات و عوالم دروني و بيروني كساني كه «اهل الله» ميشوند، عملي نيست، ما در عالم ماده هستيم و آنان در عالم معنا، و خلاصه، بيان حتي سير و سلوك آنان نيز به سختي ممكن است و شايد نتوان بسياري از نكتهها را هم گفت!
دردي است در دل ما درمان نميپذيرد
حقا كه اين معما، شرح و بيان ندارد!
به هر جهت استاد پرورش انساني بود كه سير و سلوكش عالي بود و به اصطلاح «اسفار اربعه» را تمام كرده بود و ديگر از وجود او چيزي نمانده بود و تمام وجودش را محبوب عالم پر كرده بود، او به اين بيت شعر مولوي خيلي علاقه داشت و ميگفت شايد بهترين و زيباترين سخن مولوي همين باشد كه:
روزها گر رفت، گو رو، باك نيست
تو بمان اي جان، كه چون تو پاك نيست
او ميگفت: من كي هستم بخواهم بمانم، ما بايد فنا بشويم و فقط آقاي جهان بماند، تو بمان اي جان كه چون تو پاك نيست، اي عزيز و اي حقيقت هستي، همين كه تو هستي، زيباست، من كه ارزشي ندارم، من تمام شدم، ديگر پرورشي وجود ندارد.
بنده يك وقتي مشغول پياده كردن بعضي از سخنرانيهاي استاد پرورش از نوار شدم و آنها را در دفترچهاي آماده و تقديم ايشان كردم، تصورم اين بود كه ايشان خوشحال ميشود وليكن تا دفترچه را به ايشان دادم، فرمودند: «وقتتان را صرف اينها نكنيد، من از همان چند جلد كتابي هم كه اول انقلاب از من چاپ شده است، پشيمانم!»
بنده از اين جمله دريافتم كه ايشان به مرحله«فنا» رسيده است و دوست دارد چيزي از او و نام او نباشد و بياد دارم رزمندگاني را كه قبل از عمليات به مرخصي ميآمدند و هر چه عكس و اثر از خودشان بود را محو ميكردند و يا دوست داشتند طوري شهيد شوند كه پودر شوند و هيچ اثري از آنان باقي نماند و فقط او بماند، اين معناي «فناي في الله» است، حقيقتا پروردگار عالم، سراسر وجودشان را احاطه كرده بود و ديگر خودي نميديدند و دوست داشتند هر چه زودتر اين جان ناقابل را هم تقديم حضرت دوست كنند و با عمل خالصانه و جهادشان بگويند:
«تو بمان اي جان، كه چون تو پاك نيست»
در سال 1370 توفيقي بود كه در حج تمتع، كم و بيش همراه استاد پرورش بودم، اگر بدانيد در ميقات مسجد شجره چه حالي داشت، من براي اينكه او راحت باشد، تنهايش گذاشتم و ليكن موقع سوار شدن اتوبوس كه همه «محرم» شده بودند و از مسجد شجره خارج ميشدند، با خود گفتم فرصت خوبي است كه به سراغ استاد بروم و به بهانه اينكه اتوبوس آماده حركت است، ببينم ايشان در چه حالي است.
در فضاي مسجد بسي گشتم تا اينكه ايشان را در بين ستونهاي مسجد شجره در نقطهاي خلوت يافتم در حالي كه از شدت گريه و تضرع مانند مستان، تلوتلو ميخورد و تا ميگفت «لبيك»، هق هق گريه به او امان نميداد و حال عجيبي داشت و من از ديدن اين حالت انابه و تضرع خالصانه بسيار لذت ميبردم و ياد حالات حضرت امام سجاد (ع) افتادم كه چقدر براي حضرت ذكر «تلبيه» سخت بوده است و جلوهاي از اين معني را در «لبيك» گفتن استاد پرورش در مسجد شجره شاهد بودم، جلوهاي بسيار متضرعانه كه تا كنون در تمام سفرهايي كه به حج و عمره مشرف شدهام در احدي نديدهام.
به هر حال اين تضرع ادامه داشت تا اينكه چشم ايشان به من افتاد و بلافاصله من عرض كردم، حاجآقا اتوبوس آماده است و آنگاه بود كه ديدم ايشان به ناچار ذكر تلبيه را كامل گفتند و بالاخره از ميقات خارج شديم.
هنگام خروج از مدينه و وداع با پيامبر اكرم (ص) و ائمه بقيع (عليهمالسلام) هم براي استاد پرورش بسيار سخت بود. هنگامي كه مسافران اتوبوس كه همگي اعضاي بعثه مقام معظم رهبري در حج بودند به اتوبوس سوار شدند، استاد پرورش به انتهاي اتوبوس رفتند و در گوشهاي نشستند و همين طور كه اتوبوس حركت كرد، ديدم استاد فرازهايي از دعاي ابوحمزه را قرائت ميكنند كه:
«سيدي، اخرج حب الدنيا من قلبي و اجمع بيني و بين المصطفي و آله خير تك من خلقك و خاتم النبيين محمد (صلي الله عليه وآله) و انقلني الي درجه التوبه اليك و اعني با البكاء علي نفسي...» يعني اي آقاي من! سرور من! دوستي دنيا را از دلم خارج كن و بين من و پيامبرت و آل او كه بهترين انسانها در خلقت هستند را جمع كن (مرا با آنها محشور نما) و مرا به درجه توبه برسان و كمك كن كه به حال خودم گريه كنم و...
استاد پرورش با زمزمه كردن اين فرازها بيسر و صدا اشك ميريختند و از عمق وجود ميسوختند كه ناگهان چشم حجت الاسلام و المسلمين شرعي كه در نزديكي استاد پرورش نشسته بود به ايشان افتاد و تا اين حالت متضرعانه را در ايشان ديد، نتوانست خود را كنترل كند و شروع كرد بلند بلند گريه كردن و تقريبا همه كساني كه ته اتوبوس بودند متوجه شدند چه خبر است و فضايي شد كه به بركت حالت تضرع استاد پرورش همه منقلب شدند و با يك حالت معنوي خوبي از مدينه وداع كرديم و خارج شديم.
شرح اين داستانها واقعا مجال ميخواهد، اما چه كنم كه فضاي نوشتار ضيق است و بايد سخن كوتاه كنم وليكن به نكتهاي هم در مسجد الحرام اشاره كنم.
در روايت هست كه هر يك ركعت نماز در مسجد الحرام يك ميليون ركعت ميشود، يعني يك نماز دو ركعتي در مسجد الحرام معادل دو ميليون ركعت نماز محاسبه ميشود.
استاد پرورش ميگفتند ابتدا وقتي نماز ميخواندم به اين محاسبه نظر داشتم و ديدم گاهي كه از مسجد الحرام بيرون ميروم با خود يكصد ميليون ركعت نماز ميبرم، به خداي متعال عرض كردم، پروردگارا، سفره احسان تو براي بندگانت گسترده است، اما من كشش اين لطف تو را در اين سطح ندارم و ظرفيتم كوچك است و اين كرم و احسان تو مرا مغرور ميكند و فكر ميكنم چيزي دارم، ايشان گفتند در همين افكار بودم كه خداي متعال لطف كرد و جرقهاي در ذهنم زد كه پرورش!
درست است كه ما گفتيم هر يك ركعت نماز يك ميليون ميشود ولي تو اول ثابت كن يك ركعت نمازت، عدد يك است، صفر نيست، ما آن را ضربدر يك ميليون ميكنيم، اما اگر نمازت صفر است حالا ضرب در هر چند ده ميليون هم شود فايدهاي ندارد صفر، صفر است، اما اگر يك باشد، آنگاه اين حاصل ضرب معنا پيدا ميكند. استاد پرورش يك چنين روحيهاي داشتند كه هيچگاه روي حالات و عبادات خود، حساب باز نميكردند و اصلا ثوابي بر آنها قائل نبودند. ايشان ميگفتند شما اگر حتي موفق به ديدار حضرت وليعصر (عج) هم شديد، نبايد مغرور شويد و براي خود حسابي باز كنيد، چون معلوم نيست تا آخر درست بمانيم و عاقبت به خير شويم، بايد به خدا پناه ببريم تا مادامي كه در دنيا هستيم.
اين معنا كه روي عباداتمان نبايد حسابي باز كنيم را امام حسين (ع) در دعاي عرفه چنين بيان ميفرمايند: «الهي كم من طاعه بنيتها و حاله شيدتها، هدم اعتمادي عليها عدلك، بل اقالني منها فضلك» يعني خدايا چقدر طاعتها و حالات و عبادتهايي كه براي خود بنا كردم و ساختم، اما عدل تو اعتماد مرا بر همه آن طاعتها و عبادتها از بين برد، بلكه فقط اين فضل و احسان توست كه مرا فرا ميخواند.
در پايان اين نوشتار از درگاه الهي مسئلت داريم كه روح والا و ملكوتي استاد پرورش را با نبي مكرم اسلام (ص) و ائمه اهل بيت (ع) محشور بفرمايد و به ما توفيق عنايت كند تا انشاءالله در فرصتي ديگر بتوانيم مجموعه معارفي كه از استاد پرورش در شناخت و فهم آيات قرآن به يادگار مانده است را تبيين نماييم. «وقل رب اغفر و ارحم و انت خير الراحمين»
مرتضي نجفي قدسي
بازتاب خبر در رسانه ها :
روزنامه رسالت ( قسمت شانزدهم )
روزنامه جمهوری اسلامی ( قسمت شانزدهم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت شانزدهم )
روزنامه اطلاعات ( قسمت شانزدهم )
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد پرورش ( قسمت هفدهم )
استاد پرورش و حزب جمهوری اسلامی
«لاتجد قوما یومنون بالله و الیوم الاخر یوآدّون من حادّالله و رسوله و لو کانوا ءآبائهم او ابنائهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون» (سوره مجادله- آیه ۲۲)
یعنی گروهی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند را نمییابی که با کسانی که با خدا و پیامبر دشمنی دارند، دوستی برقرار کنند، حتی اگر آن دشمنان از پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا خویشاوندانشان باشند، اینان کسانی هستند که خدا ایمان را در دلهایشان پایدار کرده و به روحی از جانب خود نیرومندشان ساخته و آنان را به بهشتهایی که از زیر درختانش نهرها جاری است داخل میکند که برای همیشه در آن بهشتها جاودان بمانند، اینان کسانی هستند که خدا از آنان راضی است و آنان نیز از خدا راضی هستند، اینان حزب الله هستند و آگاه باشید که حزب الله یقینا پیروز است.
در این آیه شریفه، توصیفی از حزب الله و ویژگیهای آنان به میان آمده است که مهمترین آن ایمان قوی به خدا و روز معاد است و اینکه آنان با دشمنان پروردگار،هیچگاه طرح دوستی ندارند، حتی اگر این دشمن، نزدیکترین نسبت خانوادگی را با آنان داشته باشد.
همگان میدانند که شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و برای متشکل کردن نیروهای مومن و انقلابی، تشکیلات بزرگی را به نام "حزب جمهوری اسلامی" پایه گذاری کرد و سعی کرد تا بهترین نیروهای مومن و وفادار انقلاب اسلامی را در آن حزب گردهم آوردو تقریبا در این کار موفق شد و قاطبهای از نیروهای مسلمان و انقلابی جامعه را وارد کار تشکیلاتی کرد.
استاد پرورش نیز در این عرصه از همان ابتدا به یاری شهید آیت الله بهشتی برخاست و درکنار دیگر بزرگانی که در این تشکیلات بودند، سهم زیادی در شکل گیری این تشکل و پیشبرد اهداف آن داشت.
ایشان علاوه بر اینکه عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودند، مسئولیت این تشکیلات را در استان اصفهان و رهبری آن را در استانهای همجوار نیزبرعهده داشتند و در چند سالی که فعالیت حزب جمهوری اسلامی برقرار بود، کانون مهمی برای جذب نیروهای مومن و انقلابی گشته بود.
شهید بهشتی اعتقاد راسخی به کار تشکیلاتی داشت ، جمله زیبایی از ایشان در خاطرم مانده است که میفرمودند: "روزی که گردونه همیشه پوینده مبارزه مکتبی ملت، در خط یک تشکلات و سازمان، درست و استوار بیفتد، دیگر باید اطمینان داشت که جرثومههای ضد انقلاب، هرگز نمیتواند به آن نزدیک شده و یا آن را مورد تهدید قرار دهند."
اساس تشکیل حزب جمهوری اسلامی برای حفظ انقلاب اسلامی بود و در مدت فعالیت خود هم با وجود بزرگانی مانند شهید آیت الله بهشتی، حضرت آیت الله خامنهای، شهید دکتر محمدجواد باهنر، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله واعظ طبسی و دیگران مورد تأیید حضرت امام خمینی (ره) نیز بود، گرچه این حزب بعد از شهادت شهید آیت الله بهشتی چند سالی بیشتر دوام نیاورد و براساس مصالحی برگرفته از رهنمودهای حضرت امام (ره) تعطیل گشت.
اما نکتهای که در اینجا شایسته است اشاره شود، این است که شهید بهشتی، حزب جمهوری اسلامی را به مثابه یک معبد و عبادتگاه میدانست و این روح تعبد ایشان، عملا به کلیت حزب، بسط پیدا کرده بود و عموم افرادی که در حزب جمهوری اسلامی فعالیت داشتند، از یک روح عبادی و آهنگ عبادت برخوردار بودند.
استاد پرورش همانند شهید بهشتی اعتقاد داشتند، هر کس با تقویتر است، از دیدگاه آنان حزبیتر است و لو اینکه عضو حزب نباشد و بالعکس اگر کسی بیتقوی بود، حتی اگر کارت عضویت حزب را هم داشته باشد، از دیدگاه آنان حزبی نیست. اینکه این بزرگواران، ملاک را تقوی قرار داده بودند، برگرفته از فرهنگ قرآن کریم بود که میفرماید: »ان اکرمکم عندالله اتقیکم»یعنی همانا بهترین شما نزد پروردگار، با تقویترین شماست.
بنده با اینکه عضو حزب جمهوری اسلامی نبودم، اما در جلسات تبیین مواضع اعتقادی شرکت میکردم و حظّ و بهره معنوی میبردم، آنچه که در این مدت برای بسیاری از افراد مشهود بود، توجه خاص شهید آیت الله بهشتی به استاد سیدعلی اکبر پرورش بود که برای ایشان احترام خاصی قائل بودند و گهگاهی هم در مجالس و دیدار دوستان، تعاریف زیبایی از استاد پرورش داشتند که از جمله آنها در سفری که به اصفهان داشتند، فرمودند: «این انقلاب بر سکوی بلند تواضع نشسته است و هر کس تواضع کرد، جایگاه بلندی دارد و هر کس تکبر کرد، سقوط میکند و جناب آقای پرورش برای همه ما نمادی از تواضع هستند».
به یاد دارم شخصی برای انجام کاری به شهید آیت الله بهشتی رجوع کرده بود و ایشان نیز آن شخص را به استاد پرورش ارجاع میدهند، آن شخص خودش به بنده گفت من به شهید بهشتی عرض کردم آقا مرا به آقای پرورش حواله میدهید، ایشان در این حد هستند که پاسخگوی بنده باشند؟! آن شخص که یک فرد سید و روحانی محترمی است گفت تا من این سخن را گفتم، آیت الله بهشتی دستانش را بالا برد و با صدای بلند فرمودند: «آقای پرورش «رَجُلٌ»!! (یعنی ایشان از رجال هستند). آن شخص میگفت من با این طرز بیان شهید بهشتی اطمینان پیدا کردم و به نزد استاد پرورش رفتم و دیدم همانطور که شهید بهشتی اشاره داشتند، چقدر عالمانه و عارفانه مرا راهنمایی کردند و از آن موقع بنده پی به شخصیت علمی و معنوی ایشان بردم و حقیقتا مرید ایشان گشتم.
این نکته را اضافه میکنم که غالب کسانی که در حزب جمهوری اسلامی بودند، نسبت به استاد پرورش ارادت و علاقه خاصی داشتند، گرچه بعضی از آنها مانند شهید حجت الاسلام علی اکبر اژهای از شهدای هفتم تیر از جمله شاگردان فاضل و توانمند ایشان بودند که هم در حزب جمهوری اسلامی در اصفهان فعال بودند و از نزدیکان سببی شهید آیت الله بهشتی هم محسوب میشدند.
حال که به شهدای هفتم تیر اشاره شد، این نکته را نیز بگویم که استاد پرورش هم قرار بود در آن جلسه مهم حزب جمهوری اسلامی که حادثه انفجار پدید آمد و هفتاد و دوتن از بزرگان در کنار شهید آیت الله بهشتی به درجه رفیع شهادت رسیدند، حضور یابند ولیکن در آن روز شهید رجایی به استاد پرورش اصرار می کنند که ایشان به نخست وزیری بروند و راجع به فهرست وزرایی که قرار بود فردای آن روز شهید رجایی به رئیس جمهوری ارائه کنند، صلاح و مشورت نمایند که استاد پرورش میفرمودند من در ابتدا قبول نکردم و عرض کردم که باید در جلسه حزب جمهوری اسلامی باشم و لیکن با اصرار شهید رجایی به نخست وزیری رفتم و در آنجا بودیم که این حادثه انفجار در حزب رخ داد و بلافاصله به حزب جمهوری آمدیم و دیدیم همه به شهادت رسیدهاند و معدودی هم نیمه جان باقی ماندهاند.
یکی از شهدای هفتم تیر، شهید رحمان استکی نماینده مجلس از شهرکرد بود که مسئولیت حزب جمهوری اسلامی در استان چهارمحال و بختیاری را نیز عهده دار بود. استاد پرورش به بنده فرمودند: شهید استکی را در خواب دیدم و از او درخصوص وضعیت آخرت و آن دنیا سئوال کردم، این شهید بزرگوار پاسخ داد: آقای پرورش، همین قدر بگویم که اینجا همه چیز حساب و کتاب دارد و دقیقا محاسبه شده است، حتی تعداد سلامهائی که به افراد کردهایم را دارند و یا تعداد صلواتهایی که فرستادهایم را ثبت کردهاند!!
استاد پرورش با غالب شهدای هفتم تیر روابط نزدیکی داشتند، مخصوصا در شهادت شهید آیت الله بهشتی که از دیرباز مأنوس بودند، بسیار متأثر شدند و احساس میکردند یکی از استوانهها و پشتوانههای بزرگ را از دست دادند اما دلخوش به این آیه شریفه بودند که:« ما ننسخ من آیة او ننسها نأت بخیر منها اومثلها»(سوره بقره، آیه ۱۰۶) یعنی اینکه ما آیتی را منسوخ نمیکنیم مگر اینکه مثل آن یا بهتر از آن را اعطا میکنیم، که بحمدالله خورشید رهبری انقلاب اسلامی یعنی حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) طلوعی دوباره یافتند و این یار دیرین شهید بهشتی، ادامه حرکت آن شهید بزرگوار را رهبری فرمودند.
مرتضی نجفی قدسی
بازتاب خبر در رسانه ها :
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطرات استاد پرورش ( قسمت هجدهم )
تقابل استاد پرورش با جریان بنی صدر
«فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» (سوره زمر، ۱۶و۱۷) یعنی بشارت بده بندگان خدا را، کسانی که سخنانی را میشنوند و بهترین آنها را برمی گزینند و متابعت میکنند. این آیه شریفه یکی از آیاتی است که دلالت بر شیوه بحث و گفتگو دارد و اینکه انسان باید ابتدا اقوال مختلف را خوب گوش فرا دهد و سپس با عقل و منطق، بهترین آنها را انتخاب نماید. این آیه زیبا، کلیشه روزنامهای بود به نام «انقلاب اسلامی» که در اوایل انقلاب با مدیریت ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور معزول، چاپ و منتشر میشد.
یکی از دلایلی که این مطالب را مینویسم، بازخوانی صحیح تاریخ انقلاب است و اینکه نسل جدید بدانند نقشههای دشمنان هر روز برای این کشور و انقلاب چگونه بوده است و چه مردان بزرگی به مصاف دشمن رفته و در برابر عوامل آنها ایستادگی کردند تا این انقلاب از مسیر صحیح خود که «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» بود، خارج نشود.
ابوالحسن بنی صدر یک مهره غربی بود که به نحوی مزورانه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و بخصوص از زمانی که امام خمینی (رض) به پاریس رفتند و نهضت انقلاب اسلامی به اوج خود رسیده بود، سعی کرد به کانون رهبری انقلاب نزدیک شود تا در فرصت ممکن در لباس دوست، سکان اداره کشور و انقلاب را بدست گیرد و از مسیر ضداستکباری خود خارج کند و امیال دشمنان را برآورده نماید.
روزنامه «انقلاب اسلامی» بنی صدر بر خلاف آیه زیبایی که بر صفحه آن نقش بسته بود، پیوسته درصدد تخریب چهرههای اصلی انقلاب و فضاسازی دروغین بر علیه آنها بود وسعی داشت بنی صدر را خدمتگذار مردم و خدمتگذاران واقعی و مخلص این انقلاب و مردم را «قدرت طلب» معرفی کند و تقریبا موفق هم شده بود و طیف وسیعی از مردم، فریب دروغهای آنها را خورده بودند و به شخصیتهای بزرگی مانند شهید مظلوم آیت الله بهشتی، آیت الله خامنهای و آیت الله هاشمی رفسنجانی که از حلقه اول یاران واقعی حضرت امام (ره) بودند، بدبین شده و حتی در اجتماعاتی که بنی صدر به سخنرانی میپرداخت، شعارهای بسیار توهین آمیزی نسبت به شهید بهشتی و یاران ایشان میدادند که قضایای ۱۴ اسفند سال ۱۳۵۹ در دانشگاه تهران، نمونهای از آنهاست و خوشبختانه در این زمینه کتابهای خوبی هم نوشته شده که یکی از آنها کتاب «غائله ۱۴ اسفند» نوشته حضرت آیت الله موسوی اردبیلی است که در آن هنگام ریاست دیوان عالی کشور را برعهده داشتند و از نزدیک شاهد خباثتهای جریان بنی صدر بودند و این سخن شهید آیت الله بهشتی هم که فرمودند «ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگان قدرت» در حقیقت پاسخی به آن فضاسازیهای دروغین بود.
ماهیت بنی صدر برای بسیاری از انقلابیون در مجلس خبرگان قانون اساسی روشن شد، بخصوص هنگامی که با تصویب اصل ولایت فقیه به شدت مخالفت میکرد و شهید آیت الله بهشتی با سعه صدر و با منطق و استدلال سعی میکرد به سخنان و شبهات او پاسخ گوید، گرچه او بر خلاف این آیه شریفهای که تیتر سخنرانیها و روزنامهاش کرده بود، هیچگاه به این آیه عمل نکرد و هنگامی که در مقابل استدلالهای علمی آیت الله بهشتی درمانده میشد، با کنایه و توهین و الفاظ زشت برخورد میکرد.
استاد پرورش از جمله کسانی بود که از همان ابتدا به ماهیت جریان بنی صدر پی برد و برای حفظ انقلاب به تقابل با آنها برخاست، شدیدترین برخوردها در جلسات شورای عالی دفاع که با حضور بنی صدر به عنوان جانشین فرمانده کل قوا برگزار میشد، رخ میداد.
استاد پرورش میگفتند: بنی صدر علیرغم اینکه کتاب «کیش شخصیت» نوشته است ،خود دچار این مرض و بیماری است و بسیار آدم متکبری است و همیشه در صدد تحقیر دیگر بزرگان و شخصیتهاست، ایشان از اهانتهایی که بنی صدر به شهید رجایی میکرد، حرفها داشت، اما کار بنی صدر همیشه مظلوم نمایی بود و مرتب پیش حضرت امام (ره) از دست حضرات آقایان بهشتی، خامنهای، هاشمی رفسنجانی و رجایی شکوه میکرد و میگفت من در جبهه هستم و اینها به دنبال کسب قدرت هستند و حال آنکه جبهه رفتن او چیزی جز اینکه به کاخ شاه در پایگاه هوایی دزفول برود، نبود!
آقای پرورش میگفتند: هرگاه که جلسه شورای عالی دفاع در جنوب، در پایگاه هوایی دزفول بود، بنی صدر با هواپیمای اختصاصی میرفت، ولی بنده و حضرات آقایان خامنهای، هاشمی رفسنجانی و شهید رجایی باید با یک هواپیمای باری C۱۳۰ و در زمانی طولانی و با صدای گوش خراش آن ،به آنجا می رفتیم و پس از مدتی انتظار، بنی صدر به جلسه میآمد و از همان بدو ورود شروع به اوقات تلخی و پرخاشگری میکرد و بالاخره پس از اینکه این جلسات خاتمه مییافت، نمیگذاشتند که ما شب را در پایگاه هوایی استراحت کنیم! و ما که اعضای شورای عالی دفاع بودیم را با رفتاری تحقیرآمیز که همهاش دستورات بنی صدر بود! از پایگاه هوایی خارج میکردند و ما در آن نیمه شب باید به دنبال جای خواب میبودیم که معمولا از این پتوهای سربازی میدادند و ما به مدارسی که غالبا جنگ زدهها در آنجا اسکان داشتند، میرفتیم و یک جایی در این مدارس پیدا میکردیم و تاصبح سرمی کردیم و حتی به یاد دارم شبی را که به مدرسهای رفتیم و تمام کلاسها مملو از جنگ زدهها بود و هیچ جای خالی نبود و آن شب، من و شهید رجایی به ناچار روی پلههای مدرسه خوابیدیم!!
استاد پرورش از رفتارهای زشت بنی صدر با بزرگان انقلاب، حرفهای زیادی داشت و حتی اظهار میداشتند من از آن دوران، چیزهایی میدانم که هیچکس نمیداند جز حضرات آقایان خامنهای و هاشمی رفسنجانی! چون آیت الله بهشتی و رجایی که شهید شدهاند و خود بنی صدر هم که نمیآید واقعیات را بگوید و این دو بزرگوار هم ملاحظاتی دارند که شاید هیچگاه آن رفتارها و آن مسائل را بازگویی نکنند، اما میدانم که این دو بزرگوار از دست بنی صدر خیلی درد کشیدند، بطوری که در یک جلسهای در حضور حضرت امام (ره) با اینکه هیچگاه دأب حضرت آیت الله خامنهای این نبود که محضر امام (ره) از کسی شکوه کنند، مع ذالک از شدت درد، زبان حال خود را در محضر امام (ره) در قالب یک بیت شعر بیان نمودند و اشک ریختند و آن شعر این بود که فرمودند:
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو ایشان در پرتو این بیت شعر به حضرت امام (ره) اعلام داشتند که ما هرچه میکشیم و تحمل میکنیم ،فقط بخاطر وجود شریف حضرتعالی است که همواره امر به وحدت فرمودهاید ولی حقایق مسائل و وضعیت به گونه دیگری است و خوشبختانه در اثر صبر و مقاومتی که این بزرگان کردند، کم کم قضایا بر همگان روشن شد و خباثت و خیانت جریان بنی صدر آشکار گردید و بالاخره شر آنها و جریان منافقین از سر این کشور، انقلاب و مردم کوتاه شد ولی با هزینهای سنگین و از دست دادن شهید بهشتی و هفتاد و دوتن از یاران او و همچنین به شهادت رسیدن عزیزان بزرگوار رجایی و باهنر که آن هم ضایعه ای بزرگ بود.
حال که به جلسات شورای عالی دفاع اشاره شد، این خاطره جالب را هم عرض کنم که استاد پرورش نقل میفرمودند که رویه بنی صدر این بود که همیشه در جلسات، آخر همه بیاید و دیر میکرد تا وقتی میآید همه در جلوی پای او بلند شوند و احترام کنند! یک روز که بنی صدر خیلی دیر کرد، من به آقایان عرض کردم حالا که آقای رئیس جمهور نیامدند، خوب است ما برویم و جلسه را در جای دیگری تشکیل دهیم که این پیشنهاد با اقبال اکثریت اعضا روبرو شد و حضرت آقای خامنهای پیشنهاد کردند که به منزل شهید بهشتی برویم و باز همه پذیرفتند و البته شهید محمد منتظری که او هم عضو جلسات شورای عالی دفاع بود، با توجه به اختلافاتی که با شهید بهشتی داشت، سکوت کرد ولی وقتی همه راهی منزل آیت الله بهشتی شدیم، ایشان هم آمد و عجیب آن بود که آن روز تا وارد منزل شهید بهشتی شدیم، ایشان تا چشمشان به حجت الاسلام منتظری افتاد، استقبال بسیار گرمی از ایشان کردند و خیلی ابراز علاقه و محبت وافر نسبت به وی ابراز داشتند و پس از این مصافحه و معانقه وقتی شهید محمد منتظری، عقب عقب میآمدند به بنده که رسیدند، از شرمساری گفتند: عجب آدمی است!! کنایه از اینکه من اینقدر بر علیه او حرف زدهام و او اینطور با بزرگمنشی با من رفتار میکند،کاناَ هیچ چیزی نگفتهام! و خلاصه این رفتار شهید بهشتی با شهید محمد منتظری در آن روز ایشان را منقلب کرد و ایشان هم به جمع یاران شهید مظلوم آیت الله بهشتی پیوستند و بالاخره این سعادت را هم یافتند که همراه ایشان به شهادت هم برسند.
استاد پرورش در عین حال که خیلی اهل تواضع بودند، در مقابل افراد متکبری مثل بنی صدر، بسیار متکبرانه رفتار میکردند و با سخنان و بیان کوبنده و پرقدرتی که داشتند، او را سرجایش مینشاندند که البته این نوع رفتار را حضرات آقایان خامنهای و هاشمی رفسنجانی بخاطر ملاحظات و محذوراتی که بیشتر از ناحیه حضرت امام (ره) داشتند، نمیتوانستند، داشته باشند ،اما استاد پرورش همیشه در مقابل بنی صدر سینه سپر میکردند و در مقابل توهینها و تحقیرهای او، از این بزرگواران دفاع میکردند.
در اینجا مناسبت دارد خاطرهای را به نقل از استاد جلال الدین فارسی عرض کنم که در مجلس خبرگان قانون اساسی، هنگامی که در جلسات متعدد و پس از بحث و گفتگوهای فراوان و مجادلهای که بین بنی صدر وآیت الله شهید بهشتی بر سر اصل ولایت فقیه در گرفت، و بنی صدر دیگر جوابی نداشت، بناچار حرف زشتی را زد و آیت الله بهشتی دیگر سکوت کردند و آن حرف زشت را بیپاسخ گذاشتند و لیکن در این هنگام که سکوت تمام جلسه را فرا گرفته بود و همه در حیرت از حرف زشت بنی صدر بودند، ناگهان آقای دکتر محمود روحانی نماینده مردم مشهد در مجلس خبرگان قانون اساسی و صاحب تألیف گرانقدر «المعجم الاحصایی لالفاظ القرآن الکریم» با لهجه مشهدی پاسخ حرف زشت بنی صدر را داد که همه نمایندگان به خنده افتادند!
بنده در سفر مشهد، سالها پیش توفیق دیدار جناب آقای دکتر روحانی را داشتم و عرض کردم استاد جلال الدین فارسی در کتابشان چنین مطلبی نقل کردهاند ولی نگفتهاند بنی صدر چه حرف زشتی زد و شما چه گفتید که همه خندیدند! ایشان اول استنکاف داشتند که بیان کنند ولی با اصرار بنده گفتند ولیکن بنده هم چون آن حرفها را خیلی زشت میدانم و هیچگاه فکر نمیکردم بنی صدر اینقدر وقیح و یاوه گو باشد، و الا اصرار نمیکردم! لذا از بازگو کردن آن خودداری میکنم. «والسلام علی من اتبع الهدی»
مرتضی نجفی قدسی
بازتاب خبر در رسانه ها :
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد پرورش ( قسمت نوزدهم )
شخصیت حضرت امام و رهبر معظم انقلاب در نگاه استاد پرورش
وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ (سوره ذاریات، آیه 55)
یعنی یادآوری کن، بدرستی که در این یادآوری و تذکر، مومنان نفع میبرند.
به حول و قوه الهی در این مدت که این نوشتار، قلمی گردیده است، علاوه بر اینکه پارهای از ارزشهای اسلامی و قرآنی تبیین گشته است و الگویی عملی از اخلاق و منش یک انسان والا در مکتب اسلام ارائه گردیده است، نکاتی از تاریخ انقلاب اسلامی هم پرداخته شده که شاید تاکنون کمتر به آن اشاره رفته است.
کلیه عزیزان و بزرگوارانی که در این سالها استاد پرورش را از نزدیک دیدهاند، شهادت میدهند که ایشان هیچگاه اهل تملق گویی و چاپلوسی نبود و اگر هم از کسی تعریف میکرد، مجامله نمیکرد و در اصل، حقیقتی را بیان میکرد و بارها این جمله را از ایشان شنیده بودم که با قاطعیت میگفتند در قاموس من، تملق احدی جز پروردگار نیست.
ایشان برداشت زیبایی از فرازی از دعای عرفه را داشتندو میفرمودند که امام حسین (ع) در این دعا، اهل عرفان را به دو گروه تقسیم کردهاند که عدهای را اصطلاحا «اهل هیبت» و عده ای را «اهل محبت» نامیدهاند و در توصیف آنها چنین بیان فرمودهاند که: «یا من البس اولیائه ملابس هیبته، فقاموا بین یدیه مستغفرین» یعنیای کسی که اولیائت را در جامهای از «هیبت» میپوشانی، پس آنان در برابرت استغفار کننده و آمرزش خواه برمی خیزند و در توصیف اهل محت نیز فرمودهاند: «یا من اذاق احبائه حلاوة الموانسه فقاموا بین یدیه متملقین» یعینای کسی که به دوستان و عاشقانت، شیرینی مناجات و انس و همنشینی با خودت را چشاندهای، پس آنان در برابرت به تملق گویی برمی خیزند. ایشان معتقد بودند که اینها دو مشی عرفانی هستند که عدهای اهل هبیت و عدهای هم اهل محبت میباشند و این را هم اضافه میداشتند که طریقه عرفانی حضرت امام خمینی (ره) «اهل بیت» بوده است و طریقه عرفانی رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنهای (مدظله العالی) نیز «اهل محبت» است.
البته این نکته را باید توجه داشت که اینها مانعة الجمع نیست، یعنی هستند افرادی که هر دو طریقه را دارند ولیکن معمولا یکی از این طریقهها در آنها بروز و ظهور بیشتری دارد و از این جهت مشی عرفانی آنها را متمایز مینماید.
ایشان دعای عرفه امام حسین (ع) را یکی از گنجینههای معرفت الهی میدانستند که به لطف الهی بر زبان مبارک حضرتش جاری گشته و هر کلمه کلمه آن، مخازنی از علم و معرفت است.
استاد پرورش، عرفان واقعی را، و شناخت صحیح و همه جانبه پروردگار را در این دعا فوق العاده میدید و بر تعمق و مطالعه عمیق بیانات و فرمایشات حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) در این دعا برای جویندگان معرفت و عرفان، تأکید داشت.
با توجه به مطالبی که عرض کردم، اکنون اگر جملهای از استاد پرورش در تعریف کسی نقل کنم، ارزش و قیمت آن معلوم میشود.
استاد پرورش در خصوص حضرت امام خمینی (ره)، ایمان و اعتقاد بسیار عمیقی داشتند و ابعاد وجودی ایشان را گسترده میدیدند، اما آنچه که در فضایل حضرت امام (رض) برایشان بیشترین جلوه را داشت، عرفان حضرت ایشان بود و معتقد بودند که ایشان اعرف عرفای عصر حاضر هستند که قدرت «تصرف» هم دارند.
یکی از مواردی که استاد پرورش برای اثبات نظر خود در این زمینه ابراز داشتند، نقل جلسهای از شورای عالی دفاع در زمان جنگ در محضر حضرت امام (رض) بود. ایشان گفتند: روزی اعضای شورای عالی دفاع جهت عرض گزارش و استفاده از رهنمودهای ایشان در مشکلات جنگ در خدمت حضرت امام بودند و یکی از فرماندهان نظامی از وضعیت دشمن و اینکه شرق و غرب دنیا پشت سر آنها هستند و چنین دارند و ما چه نداریم و... خلاصه از قدرت شرق و غرب، توصیفی وحشتناک کرد و در طول صحبت هم حضرت امام (ره) سرشان زیر بود و گوش فرا میدادند و همه اعضای جلسه هم در سکوت فرو رفته بودند که ناگهان حضرت امام سرشان را بلند کردندو کف دستشان را نشان دادندو یک جمله بیان فرمودند که: «شرق و غرب، کف دست ماست» پس آنگاه کف دست را به پشت برگرداندند و فرمودند «بخواهیم، اینطور میشود، اما نمیخواهیم»!
استاد پرورش میگفتند این جمله حضرت امام (ره) را بسیاری از اعضای جلسه نفهمیدند!
این جمله به لحاظ عرفانی، قدرت «تصرف» امام را میرساند ولیکن خیلیها نفهمیدند! به هر حال استاد پرورش، دیدشان نسبت به حضرت امام، یک دید معرفتی و عرفانی بود و البته حضرت امام نیز نسبت به استاد پرورش، توجه خاصی داشتند و گاهی ایشان را احضار فرموده و دیدار خصوصی هم داشتند.
استاد پرورش هیچگاه دأب این را نداشتند که از آبرو و اعتبار حضرت امام (رض) و یا مقام معظم رهبری برای خود کیسهای بدوزند و معتقد بودند بسیاری از اینها که ادعای خط امام میکنند، امام را به درستی نمیشناسند و نمیدانند خط امام چی هست! ولیکن بخاطر کسب موقعیت و تحکیم پایگاه خود، دم از امام و ولایت میزنند!
استاد پرورش در افقی دیگر سیر میکرد و اصلا نیازی به این مسائل نداشت و اگر هم تعریفی میکرد از روی اعتقاد و با معرفت بود، در اینجا مناسب میدانم به توصیفی از رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنهای (دامت برکاته) از لسان استاد پرورش بپردازم.
استاد پرورش در خصوص مقام معظم رهبری و ویژگیهای ایشان از دوران ریاست جمهوری الی الحال، سخنان فراوان داشتهاند و من قصد تکرار آنها را ندارم ولیکن یک ویژگی را میخواهم اشاره کنم که کمتر کسی توجه کرده است و تاکنون این تبیین را فقط از استاد پرورش شنیدهام که منحصر به فرد است.
استاد پرورش میفرمودند: بنده در حدود 6 سال از نزدیک با حضرت آقای خامنهای بودم (منظور دوران جنگ است) و در این زمان، بسیاری از روزها با هم بودیم و یا حتی بعضی از شبها سرمان را روی یک بالش میگذاشتیم، اما آنچه که من برایم جالب بود و به عینه میدیدم، این بود که دو روز حضرت اقای خامنهای یکسان نبود، هر روز ایشان را از روز قبل نورانیتر و الهیتر میدیدم و این سیر تکاملی را در ایشان نظاره گر بودم.
این جمله، اشاره به فرمایش حضرت امیرالمومنین علی (ع) دارد که انسان مومن نباید دو روزش یکسان باشد، یعنی همواره باید در حال سیر تعالی باشد، و البته بسیار سخت است، معمولا افراد، خیلی که هنر کنند، درجا میزنند! و یا حتی عقب گرد میکنند! یعنی به جای اینکه سیر صعودی داشته باشند، سیرنزولی دارند و یا در موقعیت خود، متوقف میشوند و غافل از آن هستند که باید سیر تکاملی داشته باشند.
استاد پرورش همواره بر لزوم سیر تکاملی و معنوی تأکید داشتندو میفرمودند: دائره عصمت، خاص و محدود به ائمه اطهار (علیهم السلام) است ولیکن راه تا «سلمان شدن» که فرمودند «السلمان منّا اهل البیت»، باز است و میتوان در همین دنیا و در همین زمان با تلاش و کوشش و جهاد و عبادت و... به درجه حضرت سلمان رسید!
«اللهم ارزقنا عیش السعداء و مرافقة الابرار»
مرتضی نجفی قدسی
1392/11/26
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت نوزدهم )
خبرگزاری ایکنا ( قسمت نوزدهم )
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد پرورش ( قسمت بیستم )
شخصیت استاد پرورش در نگاه رهبر معظم انقلاب
« ان الذین آمنو و عملو الصالحات، انا لا نضیع اجر من احسن عملاً»( سوره کهف، آیه ۳۰)
یعنی مسلماً ما نمیگذاریم اجر و پاداش کسانی که ایمان اوردند و عمل صالح انجام دادند و کار نیک و خوبی کردند، ضایع گردد.
در تبیین شخصیت استاد پرورش تاکنون سخنان زیادی گفته شده است وبزرگان کشور، همگی طی بیانیهها و سخنرانیها، تجلیل های زیادی از ایشان داشتهاند که باید گفت« طیب الله انفاسهم و شکرالله مساعیهم» ولیکن فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنهای (دامت برکاته) در پیام تسلیتی که پس از رحلت ایشان صادر فرمودند،بسیار محل تامل و دقت و حائز اهمیت است.
معظم له در این پیام، گزارههای متعددی را در خصوص شخصیت استاد پرورش تبیین فرمودند که شاید تاکنون در این حد برای دیگری سابقه نداشته است و این همه حاکی از شناخت عمیق حضرت ایشان از استاد پرورش و نمایانگر علاقه زاید الوصف به این انسان مومن و صالح پروردگار میباشد.
تعابیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در این پیام عبارتند از : یاور صدیق انقلاب مرحوم آقای سیدعلی اکبر پرورش رحمت الله علیه- چهره محترم و اثرگذار – گذراندن بخش اعظم عمربا برکت خود در خدمت به اسلام و ارزشهای متعالی دین – لهجه صادق – دل با اخلاص- خلق نیک- مروج و تحکیم کننده انقلاب و نظام اسلامی – تلاشهای مبارزاتی در دوران طاغوت- خدمات ارزنده و مسئولیتهای سنگین در قوه مجریه، مقننه و شورای عالی دفاع- خدمت به کشور و ملت با همه توان – سلامت و راحت بر سرانجام وظیفه نهادن – صبر و متانت و تحمل بیماری رنجبار و طولانی _ زندگی پاک و شرافتمندانه و درخواست رحمت و رضوان اللهی برای ایشان.
روز گذشته(۲۸بهمن۹۲) نیز که توفیقی یار شد تا در معیت خانواده مرحوم استاد پرورش، به زیارت و دیدار حضرت ایت الله خامنهای ( مدظله العالی)مشرف شویم، معظم له مجدداًبا تکرار همین تعابیر، یاد مرحوم استاد پرورش را گرامی داشتند.در این دیدار معظم له جناب آقای پرورش را شخصی صادق،باصفا،مومن پایبند و پایدار، اهل ذکر و توجه و تضرع به پروردگار، اهل گذشت، با معرفت و انسان خالص و پاکیزه که دل متذکری داشت، معرفی فرمودند.حضرت آیت الله خامنهای با اشاره به دوران مسئولیتهای ایشان در مجلس شورای اسلامی، شورای عالی دفاع و وزارت آموزش و پرورش و اینکه عدهای در آن زمان، ایشان را خیلی اذیت کردند، فرمودند: آقای پرورش عمیقاً به مبانی انقلاب، اعتقاد داشت و قرص و محکم برای تحکیم نظام اسلامی در مقابل بدخواهان میایستاد.
حضرت آیت الله خامنهای در این دیدار به ابتدای آشنایی خود با جناب آقای پرورش در سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرده و فرمودند: بنده قبل از آنکه آقای پرورش را ببینم با نام ایشان آشنا بودم، در آن زمان ایشان اصفهان بودند و ما مشهد بودیم که شنیدیم شخصی به نام آقای پرورش به خاطر امام خمینی و مبارزه با رژیم شاه و طاغوت، از انجمن حجیته جدا شده و این موضوع تاثیر زیادی در بین نیروهای انجمن گذاشته و تزلزلی در آنها ایجاد کرده است، خوب در آن زمان انجمنیها با ما هم خوب نبودند و حتی جوانها و اعضایشان را از آمدن به مسجد ما منع میکردند که مبادا گرایش انقلابی پیدا کنند، در عین حال برخی از آنها گاهی مخفیانه به جلسات ما میآمدند و اعتراف میکردند که ما را ممنوع کردهاند که در جلسات شما شرکت کنیم، آ ن زمان آغازآشنایی ما با آقای پرورش بود ولی بعدها که در انقلاب و مبارزه، انس زیادی پیدا کردیم.
در بیان حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری نیز که دو روز قبل در جمع خانواده استاد پرورش ایراد داشتند، همین مضامین و تعابیر مورد اشاره رهبری معظم انقلاب، مورد تاکید قرار گرفت و گفتند: آقای پرورش انسانی با مطالعه و اهل فضل و دانش بود و به تفسیر قرآن مسلط و تقریبا خطبههای نهج البلاغه را از حفظ داشت و با روایات هم آشنایی بسیار خوبی داشت و با معرفتی که برخوردار بود،توانست نقش تربیتی و معلمی برجستهای ایفا کند و طیف وسیعی از علاقمندان معارف اسلامی از محضر ایشان بهرهمند بودند.
حجت الاسلام ناطق نوری به صفات اخلاقی استاد پرورش اشاره کرد و اظهار داشتند:« ایشان انسانی خوش خلق، خوش مشرب، اهل دل و با صفایی بود که کلمات قصار زیادی از ایشان در خاطرمان مانده است وهمیشه به یاد ایشان هستیم، رفاقت ما با ایشان و مرحوم عسکراولادی بسیار عمیق وبود و واقعا من از رفتن پی در پی این دوستان با اخلاص که هیچ جایگزین ندارند، بسیار متاثر شدم.
یکی از نکات مورد اشاره حضرت آیت الله خامنهای (مدظلله) در توصیف استاد پرورش ، روحیه پاکی و تضرع و توجه ایشان به پروردگار بود که در بیانات معظم له به نظر میرسید از برجستگی بیشتری برخوردار است، و حقیقتا هم همینطور بود و ما پیوسته شاهد این معنا بودیم.
استاد پرورش بارها میفرمودند:
غسل در اشک نما،کحل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
ایشان،پاکی و طهارت دل را از مراحل اولیه طی طریق الهی میدانستند و معتقد بودند این پاکی درون جز از راه اشک ریزی و ابتهال و توجه به پروردگار حاصل نمیشود و همانطور که غسل، موجب طهارت جسمی انسان میشود، اشک چشم نیز پاکی و طهارت دل را همراه دارد.
ایشان با اشاره به آیه شریفه « لایمسه الا المطهرون » یعنی این کتاب قرآن کریم را کسی نمیتواند لمس کند مگر آنکه با طهارت باشد ( وضو داشته باشد)، شرط لازم برای دریافت هدایتهای قران و ورود به باطن قرآن را هم پاک نفسی و طهارت روحی میدانستند که شرح و بسط این معنا خود بحث مستقلی است.
در این بخش مناسب است اشاره ای هم به آخرین دیدار استاد پرورش با رهبر معظم انقلاب در پاییز سال ۸۸ داشته باشم، در آن روز به یادماندنی پس از آنکه توسط یکی از دوستان بیت،به اطلاع حضرت آیت الله خامنهای (دامت برکاته) رسید که آقای پرورش در تهران هستند، بلافاصله معظم له با بهجت خاصی فرموده بودندکه به ایشان بگویید بنده بیشتر مشتاق دیدار شما هستم و همین فردا تشریف بیاورید.
به لطف الهی بنده هم در آن روز این توفیق را داشتم تا در معیت استاد پرورش به این دیدار نائل شوم که ابتدا نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت ایشان اقامه کردیم و پس از نماز، مقام معظم رهبری با تعداد معدودی از علما و شخصیتهایی که در آن روز در نماز حاضر بودند،سلام و احوال کردند و هنگامی که به استاد پرورش رسیدند، با دستهاآغوش باز کرده و جناب آقای پرورش را به گرمی در بر گرفتند و بسیار ابراز محبت و علاقه نسبت به ایشان نشان دادند که برای همگان که ناظر به این حال و احوال بودند، بسیار جالب توجه بود و پس از آن، دست آقای پرورش را گرفته و با خود به اتاقی بردند و ساعتی به گفتگو نشستند و دیداری طولانی شد و حتی در این بین یکی از اعضای دفتر به خیال اینکه استاد پرورش اطاله کلام میکند و وقت حضرت آقا را میگیرد! در را باز کرد به این معنا که وقت دیدار تمام شده است، ناگهان با عتاب حضرت آقا روبرو شد که فرمودند ما داریم صحبت میکنیم چرا در را باز میکنید؟! به هر حال این دیدار که آخرین دیدار در این دنیا بود، با نهایت اقبال و توجه و گرمی از سوی رهبر معظم انقلاب برگزار شد و در پایان هم با همدیگر از اتاق بیرون آمدند و خیلی صمیمانه و با محبت خداحافظی کردند.
استاد پرورش نیز از این دیدار بسیار مشعوف بودند و احساس سبکی خاصی داشتند و خیلی راضی بودند. این نکته را هم اضافه کنم که بنده به استاد پرورش عرض کردم چرا شما اینقدر دیر به دیر به دیدار حضرت آقا میروید؟ ایشان که به شما خیلی محبت دارند و همیشه نسبت به ملاقات شما شایق هستند!
استاد پرورش پاسخ دادند: حضرت آقا رهبر جهان اسلام هستند و وقت ایشان متعلق به کل مسلمین است و من هیچگاه به خود اجازه نمیدهم که وقت و فرصت ایشان را بگیرم، مگر امری ضروری باشد و من احساس وظیفه کنم که باید خدمت ایشان برسم، آنگاه تقاضای ملاقات میکنم! که این موضوع هم واقعاًقابل تامل و درس مهمی برای خیلیها میتواند باشد. از خدای متعال مسئلت داریم سایه پربرکت ایشان را تا ظهور موفور السرور قطب عالم وجود و واسطه غیب و شهود،امام زمان مهدی موعود(عج) برای کافه مسلمین و شیعیان ، مصون و محفوظ بدارد.
مرتضي نجفي قدسي
1392/11/29
بازتاب خبر در رسانه ها :
پایگاه خبری جوان ایرانی ( قسمت بیستم )
روزنامه اعتدال ( قسمت بیستم ) بخش اول
روزنامه اعتدال ( قسمت بیستم ) بخش دوم
پایگاه خبری تحلیلی رویش ( قسمت بیستم )
پایگاه خبری بی باک ( قسمت بیستم )
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتي از استاد پرورش (قسمت بیست و یکم )
کلام و سخن پاکیزه در بیان استاد پرورش
« من کان یرید العزه فلله العزه جمیعاً الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه...»(سوره فاطر، آیه ۱۰) یعنی هر کس که عزت را خواهان است، پس بداند که عزتمندی همهاش نزد خداوند است، کلمات و سخنان حق و پاکیزه به سوی او بالا میرود و عمل صالح نیز از آنجایی که مورد قبول پروردگار است ، بالا میرود و در این صعود به سوی پروردگار،« کلمه طیب» را یار ویاور است.
یکی از آیات کلیدی قرآن کریم که میتواند نقش زیادی در عملکرد اجتماعی و فردی انسان بگذارد، ایمان و باور به این آیه شریفه است و اینکه هر کس بداند، اگر میخواهد در جامعه عزیز باشد، هیچ راهی جز اینکه این عزتمندی را از درگاه الهی اخذ کند، ندارد و البته این کلام و سخنان پاکیزه و عمل صالح انسان است که به او امکان رفعت مقام و درجه میدهد.
استاد پرورش از جمله کسانی بود که به مفهوم این آیه شریفه، باور عمیق داشت و هیچگاه عزتمندی را از طریق دیگری غیر از حضرت پروردگار جستجو نکرد و درزندگی عملی او بارها این معنا را شاهد بودیم، او این عزتمندی را در پرتو کلام و سخن پاک و پاکیزه و همچنین عمل صالح میدید و در این زمینه بسیار موفق هم بود، در بیان کلام وسخن پاکیزه ید طولایی داشت و در سخنوری و بیان معارف الهی سرآمد دوران بود.
گاهی سخنرانیهای استاد، ساعتها بطول میانجامید ولیکن چون کلام ایشان بسیار پربار و مستغنی و جذاب بود و از مصادیق « کلم الطیب» محسوب میشد، هیچگاه خسته کننده نبود، چون او الهی میدید و الهی سخن میگفت و با فطرت انسانها هماهنگ و همراه بود، لذا آنان که درک محضر و توفیق بهرهمندی از بیانات ایشان را داشتند، دوست داشتند، همچنان این دُرفشانی از گفتار ایشان ادامه یابد و حظّ و بهره بیشتری ببرند.
هنگامی که ایشان صحبت میکردند، با اینکه گاهی بیش از یک هزارنفر و یا صدها نفر پای سخنرانی ایشان بودند، آنچنان شیفته و مدهوش کلام و بیان ایشان میشدند که گویا کسی در آن مسجد و یا محل سخنرانی حاضر نیست و چنین سکوتی برفضا حکمفرا میشد.
قدرت بیان ایشان صرفاً فن بیان نبود، بلکه شاکله اصلی آن را کلمات و سخنان پاکیزه ( کلم الطیب) تشکیل میداد و البته به زیبایی تبیین میشد و اثر سحرآمیزی در بیان وجود داشت و مشخص بود که بیان «صبغه الهی » دارد و قرار است که بالا رود. از لوازم اولیه « کلمه طیبه» اخلاص است و اینکه انسان حقیقتاً برای خدا سخن بگوید و استاد پرورش این چنین بود که سخن گفتنش برای خدا بود،حتی اگر به مواجهه و تقابل کسی و یا جریانی میرفت ، برای خدا بود.
در یکی از روزها ایشان را برای سخنرانی در منزل یکی از شهدا در اصفهان دعوت کرده بودند، بنده زودتر از ایشان به محل سخنرانی رسیدم و دیدم جمعیت اندکی در آنجا هستند و خیلی تعجب کردم، پرسیدم مگر استاد پرورش در اینجا قرار نیست سخنرانی کنند؟! گفتند چرا؟ فهمیدم که اینها صرفا استاد را برای سخنرانی دعوت کردند و تبلیغی روی آن انجام نداده اند، لذا اکثر جوانها و علاقمندانی که معمولاً در محافل سخنرانی ایشان حاضر می شوند، از این جلسه بیخبرند.
با خود گفتم خوب است به سر کوچه روم و تا استاد پرورش نیامده، ایشان را نسبت به وضعیت جلسه باخبر کنم، ایشان پیشذهنی داشته باشند تا وارد جلسه میشوند، یکدفعه تعجب نکنند چرا جمعیتی نیست؟! در سر کوچه منتظر آمدن استاد پرورش بودم تا اینکه ایشان آمدند و بنده شروع به مقدمه چینی کردم و حاج آقا فرمودند چی میخواهی بگی؟! عرض کردم این بندگان خدا نتوانستند برای این جلسه شما تبلیغی بکنند و غالب شاگردان شما از این جلسه بیخبرند و لذا جمعیت چندانی در جلسه وجود ندارد.
استاد پرورش از این سخنان من خیلی ناراحت شدند و با محبت فرمودند: آخر این چه حرفیه شما میزنید؟ مگر من برای بچهها حرف میزنم! مگر من برای جمعیت سخنرانی میکنم! خدا باید کلام من را بشنود که میشنود و همین برای من کفایت میکند، بچهها خبردار نیستند، خبردار نباشند! خدا که خبر دارد! از خدا شنیدن و از بچهها نشنیدن! از خدا باخبر بودن و از بچهها بیخبر بودن! بالاخره با ایشان وارد جلسه شدیم، تصور میکردم استاد پرورش جلسه را خیلی جدی نگیرند و آن مایهای که به لحاظ محتوایی معمولا در جلسات میگذارند، اینجا رخ ندهد، ولیکن این جلسه کم جمعیت در منزل آن شهید از بهترین و نابترین جلسات معارفی شد.
استاد پرورش در آن جلسه در تبیین این جمله عرفانی حضرت امام خمینی (ره ) که فرمودند: «شهید نظر میکند به وجه الله» تفسیر و تبیینی ارائه فرمودند که سراسر عرفان بود و انسان را عاشق شهادت میکرد تا بتواند این فرصت را بیابد تا بتواند به تماشای « وجه الله » بنشیند.
از جمله مطالبی که ایشان بیان داشتند، نقل روایتی بود که اهل بهشت پس از آنکه مدتها از نعمات بهشت بهرهمند بودند، از خدای متعال تقاضا میکنند که ما مشتاق دیدار خودت هستیم و میخواهیم به لقاء شما برسیم، خطاب میشود آماده شوید!! ناگهان جلوهای بر اهل بهشت میشود و آنان هفتادسال در حالت سُکرو مستی فرو میروند و پس از آنکه به هوش میآیند به زبان تشکر از پروردگار تقاضا میکنند مجدداً بر آنها جلوه فرماید! خطاب میشود به اهل بهشت که من هنوز جلوه نکردهام! اهل بهشت با تعجب میپرسند که پس این جلوه کی بود که ما هفتاد سال مست و بیهوش شدیم! خطاب میشود که این جلوه امام حسین (ع) بوده است و این چنین است که به یک جلوه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) اهل بهشت هفتاد سال مدهوش میشوند، حال اگر خدا جلوه کند، چه میشود و چه ظرفیتی میخواهد و حالا این شهیدان چه مرتبه و مقام و رفعتی دارند که میتوانند به « وجه الله» نظر کنند! « اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک »
مرتضی نجفی قدسی
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و یک )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و یکم )
خبرگزاری ایکنا ( قسمت بیست و یکم )
کرمانشاه نیوز ( قسمت بیست و یکم )
سایت خبری تحلیلی نخبه 313 ( قسمت بیست و یکم )
پایگاه خبری کرمانشاه نیوز ( قسمت بیست و یکم )
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد پرورش ( قسمت بیست و دوم )
نور چشم جندالله ، پرورش حزب الله
تهجد و شب زنده داری استاد پرورش
تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ؛
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
«سوره سجده، آیات 16و17»
یعنی کسانی که به آیات خدا ایمان دارند، پهلوهایشان را از رختخواب دور میکنند و در دل شب پروردگارشان را با خوف و طمع میخوانند و از آنچه ما روزی آنان کردهایم در راه خدا انفاق میکنند و هیچکس نمیداند خداوند برای آنان چه چشم روشنی را پنهان کرده است.
این آیات شریفه ، از جمله آیاتی است که مومنان را به شب زندهداری تشویق فرموده است.
خداوند در توصیف مومنان و از جمله ویژگیهای آنان میفرماید" آنان کسانی هستند که دل شب از رختخواب جدا شده و در حالی که ترس از غضب پروردگار دارند و درعین حال طمع به ثواب او هم دارند،به عبادت و راز و نیاز با خدایشان مشغول میشوند و هیچکس نمیداند که خدای متعال در پاداش این شب زندهداری و سحرخیزی آنان چه جایزهای برای آنان در نظر گرفته است.
تعبیر« قرة اعین» یعنی چشم روشنی یا به اصطلاح جایزه را میگویند که در اینجا خداوند میفرماید ما بخاطر این بیداری در دل شب و عبادتی که این بنده با ایمان انجام میدهد برای او یک جایزهای در نظر گرفتهایم که هیچکس نمیداند این جایزه چیست!؟و جالب آن است که استاد پرورش میفرمودند این جایزهها هیچکدام مثل هم نیستند و حتی جایزه هیچ دوشبی مانند هم نیست و برای هر شبی جایزه مخصوص و خاص همان شب است. خوب انسان تصور کند براساس این بینش، تاکنون چقدر جایزهها را از دست داده است ، و واقعا حیف نیست در هنگامی که رحمت الهی در حال ریزش است و ملائکه الله در سحرگاهان بین آسمان و زمین در رفت وآمد هستند و پیوسته به مومنان سلام میدهند، انسان بخوابد و از این همه اتفاقات در عالم و هستی بیخبر باشد!
*صدای تسبیح موجودات
در احوالات حضرت علامه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) نقل میکنند که در دل شب از خواب برخاسته و در اتاق خود قدم میزدند و ذکر میگفتند، عیال ایشان سوال میکند آقا مشکلی پیش آمده، استراحت نمیکنید؟ حضرت علامه جواب میدهند، خیر ، از صدای تسبیح موجودات خوابم نمیبرد!
آری ، اینچنین است اگر کسی دیده حقیقت بین داشته باشد، در قرآن کریم نیز مکرر به این تسبیح موجودات اشاره گشته و فرموده است« يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ » یعنی همه آنچه در آسمانها و زمین است، پروردگار را تسبیح میکنند و لذا اولیا خدا و مومنان با توجه به این معنا خود را با عالم هستی همراه میکنند و آنان نیز به تسبیح و تحمید پروردگار مشغول میشوند و همه با هم یکپارچه میگویند:« لا اله الا الله الملک الحق المبین»
استاد پرورش پیوسته در سخنرانیهای خود نسبت به مسئله مهم "شب زندهداری " توصیه داشتند و در کمتر خطابهای بود که به سحرخیزی و عبادت و تفکر شبانه اشاره نکرده باشند. ایشان خود بسیار به انجام این مهم مقید بود و اصلا مثل اینکه انتظار فرا رسیدن شب و سحر را میکشید تا سفره دل خود را با محبوب جهان باز کند و آن چشمههای اشک از گونههایش سرازیر شود.
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی، خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
اگر کسی خواهان پیوند با پروردگار است، راهش بیداری در سحرها و آهی از دل کشیدن در نیمه شب است.
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند برگرد در و بام دوست پرواز کنند
هر کجا دری بود،به شب در بندند الا در دوست را که به شب باز کنند
درهای رحمت الهی در دل شب باز میشود و پذیرای سحرخیزان است و خداوند دست لطف و عنایت بر سر آنان میکشد.
دلا بسوز که سوزتو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صدبلا بکند
زملک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
این اظهار دردمندی در دل شب، کلید گشایش کارهاست و تفضلات پروردگار را انشاالله در پی خواهد داشت/.
از سحرخیزهای استاد پرورش خاطرات زیادی دارم، بخصوص در سفرها که گاهی توفیق همراهی ایشان را مییافتم، این تقید به تهجد و شب زندهداری در ایشان بسیار جدی و با کیفیت بود، ظاهراً خداوند دوست داشت هر شب، چشمان ایشان را گریان ببیند و بارها این شعرها را از ایشان شنیدهام که :
گریه بر هر درد بیدرمان دواست چشم گریان ، چشمه فیض خداست
تانگرید طفلک حلوا فروش دیگ بخشایش نمیآید بجوش
*شبی با استاد پرورش در جبهه
در آستانه یکی از عملیاتها که معمولاً تیپها و لشگرها مملو از رزمندگان و عاشقان شهادت طلب میشد، جمع زیادی از شاگردان و دوستان و علاقمندان استاد پرورش در تیپ قمر بنیهاشم (ع) که سردار زاهدی فرماندهی آن را بر عهده داشتند، مجتمع شده بودند،بناگاه خبر مسرتبخش تشریف فرمایی استاد پرورش را به مقر تیپ شنیدیم و ولولهای در بین بچهها افتاد و همه مشتاق دیدار ایشان بودند و فرماندهی تیپ، ترتیب مراسم دعای کمیلی را انجام داد تا بچههای همه گردانها جمع شوند و ضمن استفاده از بیانات عارفانه استاد پرورش از زمزمه دعای روحبخش کمیل ایشان نیز بهرهمند شوند.
بخش تبلیغات تیپ، متاسفانه در آن زمان در اختیار افرادی بود که به لحاظ خط سیاسی،استاد پرورش را قبول نداشتند و لذا با این تجمع موافق نبودند ولیکن چون دستور فرماندهی تیپ بود، چارهای جز اجرای این مراسم نداشتند، اما آنها در آن شب چه کردند؟!
آنها برای اینکه در آن شب فرصت کمتری به استاد پرورش برسد، رفتند دو نفر مداح را دعوت کردند که در کنار ایشان اجرا برنامه کنند! و در هنگام اعلام برنامه نیز با بیانی بسیار ساده و معمولی پشت بلندگو گفتند که امشب مراسم دعای کمیل با حضور مداحان اهل بیت، آقایان، فلانی و فلانی و پرورش برگزار میشود! و قصدشان از این نحوه اعلام مراسم ، تحقیر استاد پرورش بود.
فرماندهی تیپ از این شیوه رفتار ناراحت شدند و از دفتر فرماندهی به بنده دستور دادند شما برو بلندگو را بدست بگیر و دعوت شایستهای از استاد پرورش بکن که جبران این تحقیر بشود. بنده بلافاصله بلندگو را به دست گرفته و خوب چون در آن زمان ، بنده مربی عقیدتی در آن تیپ بودم و بسیاری از آنها پشت سر بنده نماز میخواندند، لذا خیلیها بنده را میشناختند و تا دیدند بنده بلندگو را بدست گرفتم، همه سراپاگوش شدند و بنده حقیر هم با کمال احترام، خبر ورود استاد پرورش، این انسان عارف و عاشق پروردگار را به اطلاع رزمندگان رساندم و اعلام کردم که بعد از نماز مغرب و عشا، ابتدا از بیانات عالمانه ایشان مستفیض میشویم و پس از آن هم از نوای روحبخش دعای کمیل توسط حضرت ایشان بهرهمند میگردیم.
قبل از شروع سخنرانی استاد پرورش، سردار شهید استکی که فرماندهی یکی از گردانهای تیپ قمر بنیهاشم(ع) را برعهده داشت، ناگهان از میان انبوه رزمندگان برخاست و با مشتهای گره کرده فریاد زد:
نور چشم جندالله پرورش حزب الله
بلافاصله تمامی رزمندگان ، یکپارچه این شعار را سر داده و بارها تکرار کردند و بدین ترتیب ، استاد پرورش در میان استقبال گرم رزمندگان، شروع به سخنرانی کرد.
پس از سخنرانی، مراسم دعای کمیل آغاز شد و ابتدا آن دو نفر مداح دعوتی تبلیغات تیپ ، اجرای برنامه کردند و تقریبا بخش اعظم دعای کمیل را خواندند و نوبتی به استاد پرورش ندادند، بالاخره با پیگیریهای بنده بلندگو در اختیار استاد پرورش قرار گرفت و با این دو بیتی باباطاهر آغاز کردند که:
از آن روزی که ما را آفریدی ز ما غیر از گنه چیزی ندیدی
خداوندا به حق هشت و چهارت زما بگذر، شتر دیدی ندیدی
ایشان با همین دوبیتی، آنچنان حالت ابتهال و تضرعی پیدا کرد که اشک همه را در آورد. استاد پرورش بسیار صدای دلنشین داشت ولی حیف که یکی دوصفحه از دعای کمیل را بیشتر نخوانده بود که ناگهان از ادامه دعا منصرف شد و بلندگو را تحویل همان مداحها داد و از جلسه در تاریکی فضا خارج شد،بنده نیز پشت سر ایشان از جلسه بیرون آمدم و هرچه از استاد پرسش کردم که چه شد از جلسه خارج شدند، پاسخی ندادند،اما معلوم بود اتفاقی افتاده و ایشان دلگیر شده است.
شب برای شام در یکی از چادرها همراه دیگر دوستان در خدمت استاد پرورش بودیم و همانجا نیز قرار شد استراحت کنند. بنده نیز به سراغ بچههای تبلیغات تیپ رفته تا بلکه از آنها بفهمم چه اتفاقی افتاده که آنها هم چیزی نگفتند، اما من دیدم که در هنگام خروج ، استاد پرورش به یکی از بچههای تبلیغات، چیز ی گفتند و خارج شدند و جالب آن بود که از آن شخص پرسیدم، حاج آقا چی گفتند؟ جواب داد حاج آقا خیلی تشکر کردند!
به هر حال آن شب تقریباً نخوابیدم ولی نصف شب،سری به چادر استاد پرورش زدم و دیدم آنجا نیستند و هرچه گشتم ایشان را پیدا نکردم، از دوستان دیگر کمک گرفتم،باز هم ایشان را پیدا نکردیم تا بالاخره کم کم هوا داشت روشن میشد که ایشان را در زیر باربر یک ماشین تریلی که در محوطه پارک کرده بود، یافتم در حالی که پتویی دور خود پیچیده بود و مشخص بود ساعتها در آنجا بیتوته کرده است و شب گذشته ، تهجد و شب زنده داریش که هیچگاه ترک نمیشد را در آنجا بجا آورده است.
در کنار ایشان نشستم وپس از مقدماتی، از بابت قضایای شب گذشته عذرخواهی کردم و بالاخره پس از اصرار فهیمدم یکی از بچههای تبلیغات تیپ که با ایشان مخالف بوند، در هنگام دعای کمیل کنار ایشان نشسته و رفتار بسیار توهین آمیزی را در آن تاریکی با ایشان داشته و از آن جهت ایشان مجلس را ترک کرده بودند،ولی از بنده قول گرفتند که با آن شخص هیچ برخوردی نشود و الا نمیگفتند.
*شأن مداح اهل بیت (ع)
اما نکته اصلی این بود که فرموند: اینها چطور به بنده مداح اهل بیت میگویند و حال آنکه مداح اهل بیت(ع) خداست که در قران کریم « اهل بیت » علیهم السلام را مدح و منقبت کرده و فرموه است : « انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً«
ایشان واژه « مداح اهل بیت» را خیلی والا میدانستند و معتقد بودند که خدای متعال،اول مداح اهل بیت (علیهم السلام) است و سپس پیامبر اکرم (ص) مداح اهل بیت است و خلاصه اهل بیت یک چنین جایگاهی دارند و ما کجا بتوانیم مداح اهل بیت باشیم و این وزن و قابلیت را پیدا کنیم!
به هر حال این هم از دید معرفتی ایشان بود که شأن مداح اهل بیت(ع) را خیلی رفیع میدانستند، گرچه آن مجری تبلیغات تیپ، از جهت تحقیر این واژه را برای ایشان بکار برده بود.
وسلام علی المرسلین و الحمدالله رب العالمین
مرتضی نجفی قدسی
1392/12/05
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و دوم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و دوم )
خبرگزاری ایرنا ( قسمت بیست و دوم )
روزنامه اعتدال ( قسمت بیست و دوم )
سایت خبری جهان نیوز ( قسمت بیست و دوم )
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد پرورش ( قسمت بیست و سوم )
"عبودیت" از دیدگاه استاد پرورش
»وَمِنَ الَّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی اَن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحمُوداً» (سوره اسرا، آیه 79)"و بخشی از شب را برای خواندن نماز و یاد خدا بیدار باش، امید است که پروردگارت تو را به مقام شایستهای برساند"
در یادداشت گذشته در بحث "تهجد و شب زندهداری استاد پرورش" مطالبی عرضه گردید، ولیکن چون این بخش از زندگانی استاد پرورش، نقش زیربنایی و اصلی را دارد، ایجاب میکند که از این مبحث بهسرعت نگذشته تأمل بیشتری داشته باشیم. استاد پرورش میفرمودند: بالاترین مرتبه یک انسان آن است که به مرحله "عبودیت" برسد، کما اینکه در خصوص پیامبران الهی اولین و مهمترین ویژگیای که مطرح میگردد "عبد" بودن آنان است. ما در نماز پیوسته بر عبد بودن پیامبر اکرم(ص) شهادت میدهیم و میگوییم: "اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله" یعنی ابتدا عبودیت را مطرح میکنیم و سپس رسالت را. امیرالمؤمنین علی(ع) نیز در فراز زیبایی میفرمایند: "الهی کفی بی عزاً ان اکون لک عبداً و کفی بی فخراً ان تکون لی رباً، الهی انت کما احب فاجعلنی کما تحب " یعنی خدایا همین عزت مرا بس که بنده تو باشم و همین افتخار مرا بس که خدای من باشی، خدایا تو همانی هستی که من دوست دارم پس مرا هم همانی که دوست داری قرار بده. در قرآن کریم هم میبینیم هنگامی که از سخن گفتن حضرت مسیح(ع) در گهواره میگوید، اولین کلام آن است: "قالَ اِنّی عَبدُ اللّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیّاً (سوره مریم آیه 30) یعنی من قطعاً بنده خدا هستم که خدای متعال به من کتاب داده است و مرا پیغمبر و نبی قرار داد. یعنی اولین ویژگی که حضرت مسیح(ع) در گهواره برای خود معجزهآسا بیان میکند، تأکید بر عبودیت و بندگی حضرت پروردگار است و سپس پیامبری و رسالت مطرح میشود. همین معنا در سوره انبیا و دیگر آیات قرآن کریم نیز تکرار میشود و ویژگی کلی انبیا آن است که میفرماید: "نِعمَ العَبدُ، اِنَّهُ اَوّابٌ" یعنی هرگاه خداوند میخواهد از پیامبری تعریف کند، میگوید او بنده بسیار خوبی بود، چرا که پیوسته در حال توجه و تضرع به پروردگار است، "اوّاب" به کسی گفته میشود که علی الدوام حالت توجه، ابتهال و تضرع به ذات اقدس الهی را داشته باشد و ما میبینیم که این صفت را قرآن کریم برای همه انبیا ذکر میکند. تاکید بر بندگی، آغاز و سرانجام موفقیت یک انسان است که امیدواریم خدای متعال ما را هم به این صفت، موصوف بگرداند. بهر حال استاد پرورش معتقد بودند که این بندگی و عبودیت، عمدتا در دل شب و در مقام تهجد و شب زنده داری به دست می آید و انسانی که با شب، انس نداشته باشد از درک بسیاری از حقایق عاجز است. در سیره بزرگان هم می بینیم که غالب توفیقات آنان در طی مراحل کمالی انسانیت، مرهون توجه به شب زنده داری و بیداری در دل شب، مخصوصا سحرها و زبان دل گشودن با حضرت پروردگار و تفکر در آیات الهی است و در این آیه شریفه ای که هم در ابتدای بحث عنوان شد، خدای متعال پیامبر اکرم(ص) را به " تهجد و شب زنده داری " توصیه می فرماید و اینکه اگر انسان می خواهد به مقام " محمود " برسد راهش شب زنده داری است. عرض کردم که سخن در این مبحث فراوان است ولیکن خواستیم استاد پرورش را به عنوان یکی از مصادیق عملی این ارزش ها در عصر و زمان خودمان به عنوان الگو معرفی نماییم. استاد پرورش از جمله کسانی نبود که سفارش به کارهای خوب بکند و خود عمل نکند، به تعبیر حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) که در توصیف استاد پرورش فرمودند: " او ابتدا خود، راه را می رفت و سپس می گفت من رفتم، شما هم بیایید " آری حقیقتا همینطور بود، او اگر از عرفان، سخن می گفت، در حقیقت شرح مسیری را که طی کرده بود، می گفت و اگر بر شب زنده داری تاکید فراوان داشت، خود از آن بهره ها برده بود و می خواست تا دیگران را نیز بر سر این سفره پرنعمت و پربرکت الهی بنشاند. بنده حقیر در تمام این سال هایی که با ایشان از نزدیک بوده ام، یاد ندارم که ایشان شبی را تا صبح تماما خوابیده باشد و لذت بخش ترین بخش شب را هم، سحر و نزدیک به اذان صبح می دانستند و می فرمودند در ابتدای شب، خبری نیست،ولی کم کم از نیمه شب رفت و آمد ملائکه به زمین شروع می شود و ارتباط با بندگان خدا را برقرار می کنند و همه را می بینند، عده ای خوابند و عده کمی هم بیدار هستند و منتظر درک فیوضات الهی هستند که این رفت و آمد ملائکه، نقطه اوجش در سحراست و هرچه به اذان صبح نزدیک تر می شویم بیشتر می شود،ایشان طوری این مطالب را بیان می فرمودند که انسان تصور می کرد اینها را از نزدیک دیده اند و شرح ماجرا می کنند. ایشان داستان جالبی را درباره مرحوم مقدس اردبیلی (رض) نقل می کردند که این عالم بزرگ که به زهد و تقوا مشهور است، شبی برای تهجد برمی خیزد و طبق معمول ، دلوی را در چاه می اندازد تا آبی را بالا بیاورد و با آن بتواند وضو بگیرد، همین که دلو را بالا می کشد، می بیند این سطل پر از جواهرات است! تعجب می کند و آن را به چاه بر می گرداند و مجددا دلو را بالا می کشد و باز پر از طلا و جواهر می بیند و آنگاه با گریه و تضرع به درگاه الهی عرض می کند: خدایا، احمد آب می خواهد وضو بگیرد و نمازی بخواند، طلا و جواهر نمی خواهد! و هنگامی که با این حالت انکسار از درگاه الهی طلب آب می کند، دلو پر از طلا و جواهرات را به چاه برگردانده و مجددا بالا می کشد و آنگاه پر از آب بوده است و مشغول تهجد می شود. این طلب آب برای تهجد، مرا به یاد خاطره ای از استاد پرورش انداخت، هنگامی که در سفر حج در سال 1370 بعد از آنکه تا غروب در عرفات بودیم، نماز مغرب و عشا را خواندیم و سوار اتوبوس شدیم تا به سمت مشعرالحرام حرکت کنیم. حاجیان دیده اند در چنین شبی که همه زائران با اتوبوس و به صورت میلیونی راهی مشعر الحرام می شوند از ازدحام جمعیت و اتوبوس ها ترافیک عجیبی ایجاد می شود که حتی ساعت ها می گذرد و اینها یک کیلومتر هم پیش نمی روند، در اینجاست که بسیاری از مردم از اتوبوس ها پیاده شده و با پای پیاده به بیابان می زنند و این مسیر تقریبا 15 کیلومتری را در این بیابان پیاده روی می کنند تا قبل از اذان صبح وقوف در مشعر را درک کنند. ما هم در آن شب پس از آنکه دو ساعتی در اتوبوس نشستیم و مسافت اندکی را طی کرده بودیم، استاد پرورش فرمودند چاره ای نیست پیاده شویم تا قدم زنان به مشعر برویم، توفیقی بود تا در معیت ایشان پیاده به مشعرالحرام رفتیم. خوشبختانه هنوز دو ساعتی به اذان صبح باقی بود که به سرزمین مشعر رسیدیم، ما دیگر خسته شده بودیم و می خواستیم استراحت کنیم که دیدیم استاد پرورش در آن بیایان که در آن وقت ها هنوز امکاناتی نداشت، دنبال پیدا کردن آب هستند تا اینکه پس از جستجوی بسیار به سختی یک بطری آب توانستند از کسی خریداری کنند و آن را تقسیم کردیم و با آن وضو گرفتند و این آیه شریفه را نیز تلاوت فرمودند که: " فاذا افضتم من عرفات فاذکروالله عند المشعر الحرام "(سوره بقره آیه 198) یعنی هنگامی که از سرزمین عرفات کوچ کردید، خدا را در سرزمین مشعر الحرام یاد کنید و چقدر زیبا بود در آن شب و در آن سرزمین یاد خدا کردن.... بالاخره آن شب تاریخی تمام شد و صبح از مشعر به سمت " منا " حرکت کرده و محل استقرار کاروان را پیدا کردیم و در آنجا مستقر شدیم تا برای بقیه اعمال آماده شویم.
" اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام "
مرتضی نجفی قدسی
1392/12/10
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و سوم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و سوم )
پایگاه خبری قم نیوز ( قسمت بیست و سوم )
پایگاه خبری درنیوز ( قسمت بیست و سوم )
پایگاه خبری آنلاین 110 ( قسمت بیست و سوم )
سایت شهروندان ( قسمت بیست و سوم )
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد پرورش ( قسمت بیست و چهارم )
مفهوم « عمل صالح » از دیدگاه استاد پرورش
« انّ الذین آمنوا و عملو الصالحات سیجعل لهم الرّحمن ودّاً » (سوره مریم، آیه ۹۶)
«مسلماَ کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، بزودی خدای رحمان، آنان را محبوب میگرداند».
تبیین مفهوم «عمل صالح» که در قرآن کریم نسبت به آن تاکید فراوان شده است و سعادتمندی انسان در دنیا و آخرت در ارتباط پیوسته با آن میباشد، از اهمیت فوق العادهای برخوردار است.
استاد پرورش در تعریف عمل صالح و ویژگیهای آن مباحث زیادی داشتهاند که چندین نکته را به صورت کوتاه و اشارهای مطرح میکنم.
اولاَ تعریفی که ایشان از « عمل صالح » در معنای قرآنیاش به طور خلاصه ارائه میکردند، عبارت بود از « عمل بجا و ثمربخش» که در شرایط گوناگون و زمانها و مکانهای مختلف،اقتضائات خود را دارد.
به عنوان مثال، نقل است که حضرت امام حسن مجتبی (ع) در مسجد مشغول اعتکاف بودند و انسان مسلمانی به حضرت رجوع کرد و عرض نیازی داشت که حضرت بلافاصله اعتکاف را رها میکنند وبرای انجام حاجت آن فرد مومن از مسجد خارج میشوند، شخصی از معتکفین به حضرت عرض میکند که زمان زیادی به پایان اعتکاف نمانده است، شما فعلا کار این شخص را رها کنید تا از ثواب معتکفین محروم نشوید! در اینجا حضرت در جواب او میفرمایند شنیدم از پدرم که از رسول اکرم نقل فرمودند: هر کس حاجت برادر مومنش را برطرف کند، همچون کسی است که ۹ هزار سال عبادت خدا را بکند در حالی که روزها روزه و شبها به بیداری و تهجد مشغول باشد.
این ماجرا نمونهای از تعویض شکل عمل صالح که تابع شرایط زمان و مکان و رعایت مصالح فردی و اجتماعی است، میباشد.
مثالی دیگر،حضرت امام حسین(ع) جهت شرکت در کنگره عظیم «حج» به عنوان یک عمل صالح به مکه آمدهاند، ولی آنگاه که در مییابند امویان، نقشه قتل و ترور ایشان را در مسجد الحرام دارند و از طرفی اگر در مکه بمانند، امنیت حرم امن الهی مخدوش میشود وفضای رعب و وحشت بیشتر شده و علاوه بر اینها هم اکنون زنده ماندن ایشان «عمل صالح » است، درنگ نکرده و روز قبل از عرفه از مکه خارج میشود و به سمت عراق حرکت میکند و قبل ازحرکت چه زیبا در جمع یاران خود،خطبه میخواند :« ... خُطّ الموت علی ولد آدم، مَخَطّ القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف...»
یعنی مرگ بر فرزند آدم نوشته شده است و همانند گردنبندی که جوانان برگردن آویزند، مرگ مانند آن قلاده است که برگردن انسان گذاشتهاند و خدا میداند من چقدر واله دیدار اجداد و گذشتگانم هستم، همانند اشتیاق دیدار یعقوب به یوسف !
پس حضرت امام حسین(ع) از مرگ کوچکترین هراسی نداشت، بلکه عمل صالح خود را در کربلا میدید و لذاآهنگ عراق کرد و فرمود :« من کان باذلا فینا مهجته و موطنا علی لِقا الله نفسه فلیرحل معنا، فاننی راحل مصبحاً انشاء الله تعالی » یعنی هر کس میخواهد خون مهجه قلبش را برای ما نثار کند ولِقا الهی را میخواهد، پس با ما حرکت کند و من فردا صبح انشاءالله حرکت خواهم کرد.
استاد پرورش می گفتند رمز عمل صالح در همین است که با توجه به کلی بودن مفهومش، در زمانها و مکانهای مختلف، تغییر و تبدیل میشود و جهت گیریهای گوناگونی پیدا میکند و لذا از فرسودگی در امان است و همیشه حالت پویایی خود را دارد.
اما اینکه از کجا بفهمیم عملمان، یک عمل صالح است؟ در قرآن کریم بر عمل صالح،آثار فردی و اجتماعی را مترتب دانسته که از آن اثار، انسان میتواند به صالح بودن عمل خود پی ببرد.
۱. اولاً عمل صالح باید انسان را در مسیر تکامل هدایت فرماید،چرا که فرموده است :« ان الذین آمنو و عملو الصالحات یهدیم ربهم بایمانهم» یعنی بدرستی کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، پروردگارشان به همان ایمانشان،هدایتشان خواهد کرد (سوره یونس ایه ۹)
۲. ایمان و عمل صالح باید سبب خروج انسان از ظلمات به سوی نور شود زیرا فرموده است: لیخرج الذین آمنوا و عملو الصالحات من الظلمات الی النور. (تا آنکه کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند را از ظلمات به سوی نور خارج کند).
۳. ایمان و عمل صالح باید پوششگر زشتیها باشد. انسان باید توجه داشته باشد که در اثر عمل فاسد، مسخ میشود و بالعکس در اثر عمل صالح، کمال مییابد. ایمانی که عمل صالح را به همراه دارد، موجب پاک شدن انسان از پلیدیها میشود و سیئات انسان را به حسنات و بدیها را به نیکیها تبدیل میکند. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: والذین آمنوا و عملو الصالحات لنکفرن عنهم سیئاتهم (عنکبوت، آیه ۷۶) یعنی کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، ما زشتیهای آنها را میپوشانیم. و یا در جای دیگر فرموده است: «من تاب و عمل عملا صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات» (فرقان، آیه ۷۰) یعنی کسانی که از راه باطل خود بازگشت نمایند و عمل صالح انجام دهند، پس خداوند، گناهان و زشتیهای آنان را به خوبیها و نیکیها تبدیل میکند.
۴. ایمان و عمل صالح باید زندگی پاک و پاکیزهای را برای انسان پدید آورد، چرا که فرموده است: «من عمل صالحهاَ من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیاة طیبه »یعنی هر انسانی اعم از زن و مرد، عمل صالحی را انجام دهد، او را به حیات طیبه (پاک و پاکیزه) زنده میسازیم. (سوره نحل، آیه ۹۷)
۵. ایمان و عمل صالح باید ظلم و نقص را از انسان دور سازد. مهمترین عامل بازدارنده انسان از راه عدل و کمال، ترس از ظلم و هضم است، ظلم یعنی ستم و تبهکاری و هر چیزی که در موضع حقیقی خود قرار نگرفته است و هضم نیز به معنای نقص و کمبود و شکستگی و شکافی که سبب نقص و سستی میشود.
ظلم ضد عدل است و هضم نیز ضد کمال است و قرآن کریم میفرماید: و من یعمل من الصالحات و هو مومن فلایخاف ظلما و لا هضما یعنی کسانی که اهل ایمان هستند و عمل صالح انجام میدهند از هیچ ظلم و هضمی هراس ندارند. (سوره طه، آیه ۱۱۲)
بنابراین اگر میبینیم صالحان در مبارزاتشان با ستمگران هیچ هراسی ندارند، بدان جهت است که آنان بواسطه عمل صالحی که انجام میدهند، اثر وضعیاش این است که از هیچ ظلم و هضمی نمیهراسند و هیچ وحشتی از آنان نخواهند داشت.
۶. ایمان و عمل صالح، دوستی خداجویانه ایجاد میکند. انسانها فطرتا الهی هستند و براساس آن فطرت خداگرایانهشان به مردان صالح و با ایمان عشق میورزند، کما اینکه انبیاء بزرگ الهی از ابراهیم، نوح، عیسی، موسی و محمد (ص) و یا امامان از حضرت علی (ع) و دیگر حضرات معصومین (ع) گرچه در بین ما نیستند، و لیکن جان انسانها مملو از حب و عشق و علاقه به آنها است، این اثر همان اعمال صالح آنان است که خدای متعال وعده فرموده است: ان الذین آمنوا و عملوالصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا یعنی کسانی که ایمان داشته باشند و عمل صالح بجا آورند، بزودی خدای رحمان آنان را محبوب مردم میگرداند. (سوریه مریم، آیه ۹۶)
استاد پرورش، حقیقتا از مصادیق بارز این آیات شریفه بود و تمام این مواردی که ذکر شد در زندگی ایشان پدیدار بود، از مبارزه با ستمکاران هیچ وحشت و هراسی نداشت، زندگی پاک و پاکیزهای داشت و از هر گونه عیب و پلیدی به دور بود و خدای متعال او را محبوب همه متقین، صالحین، شهداء ، مومنان و مسلمانانی که او را میشناختند، کرده بود و یک نماد آن در زمان رژیم گذشته آن بود که وقتی ایشان را دستگیر کردند، هزاران دانش آموز با شجاعت به خیابانها ریخته و در هواداری ایشان به تظاهرات پرداختند و مدارس درسطح شهر مهمی مثل اصفهان به تعطیلی کشیده شد و دامنه ناآرامیها رو به گسترش بود که رژیم شاه به هراس افتاد و ایشان را موقتا آزاد کرد.
یک نمونه دیگر این محبوبیت، تشییع جنازه دهها هزار نفری مردم اصفهان است که از این انسان پاک و مخلص انجام دادند و حتی حضرت آیت الله جعفر سبحانی دامت برکاته فرمودند، تشییع جنازه این معلم بزرگ در اصفهان، در حد تشییع مراجع تقلید بود.
آنچه که عرض کردیم اثرات فردی ایمان و عمل صالح بود که از بیانات استاد پرورش مستفاد شد و البته اثرات اجتماعی نیز بر جامعهای که افراد با ایمان و صالحی داشته باشد، پدید خواهد آمد که در بخش بعدی تقدیم می شود.
مرتضینجفیقدسی
1392/12/13
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و چهارم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و چهارم )
پایگاه خبری قم نیوز ( قسمت بیست و چهارم )
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد پرورش ( قسمت بیست و پنجم ) آثار اجتماعی "عمل صالح" از دیدگاه استاد پرورش |
"وَعَدَالله الذینِ آمنوا منکم و عملو الصالحات لَیستخلِفنّهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبّد لنّهم من بعد خوفهم امناً یعبد و ننی لایشرکون بی شیئاً..." (سوره نور ، آیه ۵۵)
یعنی خداوند وعده داده است کسانی ازشما که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند ، آنان را در زمین خلافت بخشد همچنان که به پیشینیان صالح شما در زمین خلافت و حاکمیت بخشیدو دین مورد رضایت آنان یعنی اسلام را تمکین و تسلط می دهدو خوف و نگرانی آنها را تبدیل به امنیت می گرداند، تا بدون هیچ شرکی به پرستش خدا بپردازند.
در نوشتارگذشته به مفهوم "عمل صالح"و آثار فردی آن از دیدگاه استاد پرورش پرداختیم و اینک اشاره ای به آثار اجتماعی "عمل صالح " خواهیم داشت.
استاد پرورش در تبیین آثار اجتماعی عمل صالح به آیه فوق اشاره کرده ، اظهار می داشتند در این آیه شریفه خدای متعال برای جامعه ای که دارای ایمان و عمل صالح باشند، سه ویژگی مهم را مورد تاکید قرار می دهد که عبارتند از :
۱- استخلاف در زمین ، بدین معنا که انسانهای صالح در زمین خلافت و حاکمیت پیدا می کنند و قدرت و شوکتی بدست آورده و اداره زمین را برعهده می گیرند.
۲- تمکن و استقرار دین در جامعه ، توضیح اینکه صالحان پس از بدست آوردن حاکمیت و خلافت در زمین ،آن اعتقادات و ایدئولوژی آنها که به عبارتی "دین " آنها نام دارد، تسلط و استقرار می یابد و دین مورد رضایت آنها یعنی اسلام در جامعه گسترش پیدا کرده و حاکمیت می یابد که فرموده است:"ورضیت لکم الاسلام دیناً"(سوره مائده آیه ۳)
۳- پدید آمدن امنیت ، پس از آنکه از نا امنی ها در هراسان بودند ، خداوند به سبب اعمال صالح آنان ، علاوه بر قدرت و حاکمیت در زمین و استقرار احکام دین ، امنیت عمومی در جامعه اسلامی پدید می آورد و دیگر خوف و هراسی از نا امنی نخواهند داشت.
طبیعی است اگر در جامعه ای صالحان ، در حاکمیت آن قرار داشته باشند و ایدئولوژی اسلامی هم در آن جامعه مستقر باشد و منطق غالب مردم آن محسوب شود و به سبب آنها امنیت هم پدید آمده و فرا گیر شود، همه اینها باید سبب ایجاد فضایی شود تا بندگان خدا به مرحله "عبودیت" برسند و خدا را بدون هیچ شرکی پرستش و عبادت نمایند،یعنی یک جامعه ای کاملاً توحیدی پدید آید که شرک در آن راه نداشته باشد.
البته آنچه که مسلم است این است که تحقق اصلی این آیه شریفه مربوط به زمان ظهور آخرین منجی عالم بشریت ، حضرت مهدی موعود (عج) است و لیکن به میزانی که افراد جامعه ای، اهل ایمان و عمل صالح باشند، خدای متعال وعده فرموده است تا این سه محور اساسی یعنی خلافت در زمین ، استقرار دین در جامعه و تبدیل شدن خوف و ترس هایشان به امنیت را بر ایشان پدید آورد و بارها در طول تاریخ در مقاطعی و در مناطقی این تغییر و تحولات در اثر پدید آمدن جامعه ای دارای اهل ایمان و عمل صالح بوجود آمده است و مثال عینی آن در زمان حاضر نیز همین انقلاب اسلامی ایران است که به مجرد آنکه اکثر یت مردم ، به پا خواستند و پشت سر انسان صالحی همچون حضرت امام خمینی (رض) قرار گرفتند و خواهان حاکمیت دین و اسلام در جامعه شدند، خدای متعال نیز لطف کرد و به حاکمیت ظالمان و ستمگران در این کشور علوی پایان داد و فرزندی از تبار حضرت صدیقه طاهره (س) را بر مسند حکومت نشاند و دین در چنین جامعه ای رسمیت پیدا کرد و اصلاً نامش "جمهوری اسلامی "شد و بحمدالله امنیت عمومی هم فراهم گردید و مردم در سایه حاکمیت ولی فقیه و در پرتو مکتب اسلام در کمال امنیت بسر می برند.
اجمالاً باید گفت که حاکمیت صالحان ، استقرار دین و وجود امنیت ، اینها سه مقوله ای هستند که در پی یکدیگر در اثر وجود جامعه ای با ایمان و عمل صالح پدید می آیند و باقی می مانند و اگر هم اکنون خواهان تداوم نظام جمهوری اسلامی هستیم، باید در حفظ جامعه ای با ایمان و عمل صالح بکوشیم تا انشاء الله زمان ظهور مصلح کل فرا برسد و همه صحنه گیتی در پرتو وجود شریف آن امام بزرگوار پر از قسط و عدل گردد و حاکمیت اسلام ،جهانی شود.
استاد پرورش از همین منظر بود که پیوسته تلاش داشت تا انسان سازی نماید و به خود سازی خود اکتفا نمی کرد ، ساختن انسانهای صالح برای او در درجه اول اهمیت قرار داشت و برای این کار بهترین سنین را هم نوجوانی و جوانی تشخیص می داد و از همین رو معلمی را پیشه خود کرد تا به ساختن محیط و جامعه بپردازد و حقیقتاً بسیار موفق هم بود.
حضرت آیت الله مهدوی کنی طی بیاناتی در تجلیل از شخصیت استاد پرورش به سه محور مهم اشاره داشتند که عبارت بودند از اینکه اولاً ایشان یک مسلمان انقلابی بود ،نه یک انقلابی مسلمان ! یعنی برای استاد پرورش اول اسلام مطرح بود و بعد انقلاب یا به عبارتی او انقلابی که مبتنی بر اسلام بود را قبول داشت و لذا اول یک انسان متعهد مسلمان بود که به وظیفه انقلابی اش هم به نحو احسن عمل می کرد.
ثانیاً جهت علمی استاد پرورش را اشاره داشتند و مراودات ایشان با شخصیتهای بزرگ علمی ، حاکی از همین امر بود.
اما مرتبه سومی که استاد پرورش داشتند و برای حضرت آیت الله مهدوی کنی (دامت برکاته) بسیار حائز اهمیت بود و حتی از این جهت فرمودند که "بنده به ایشان غبطه می خورم" اشاره به بُعد "تربیتی " استاد پرورش بود و اینکه ایشان موفق شدند خیل عظیمی از جوانان و تشنگان معارف اسلامی را با حقایق دینی آشنا کرده و آنها را تبدیل به انسانهای قابلی در نظام جمهوری اسلامی کرده تا بتوانند با صلاح و سداد در بخش های مختلف و در مسئولیتهای گوناگون در خدمت کشور و انقلاب باشند، کما اینکه همگان در تلویزیون مشاهده کردند اشخاص مهمی مانند سردار رحیم صفوی که از پیشگامان عرصه جهاد و شهادت هستند، تصریح و تاکید داشتند که از جمله شاگردان معنوی استاد پرورش هستند و از این طیف افراد که در پرتو وجودی شخصیت استاد پرورش ، بالنده شدند، الحمدلله فراوانند ، حتی بسیاری از شاگردان ایشان هم اکنون از روحانیون مهم و طلاب فاضل و مهّذب می باشند که در حوزه های علمیه مشغول به تحصیل و تدریس هستند و یا در مسئولیت های مختلف ، انجام وظیفه می کنند که امیدواریم خداوند بر توفیقاتشان بیفزاید و ثمره وجودی شان را برای استاد پرورش "باقیات الصالحات "قرار دهد.
مرتضی نجفی قدسی
1392/12/17
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و پنجم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و پنجم )
پایگاه خبری ندای انقلاب ( قسمت بیست و پنجم )
پایگاه خبری فردا ( قسمت بیست و پنجم )
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد پرورش ( قسمت بیست و ششم )
اهمیت "ولایت" از نگاه استاد پرورش
«إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ »(سوره مائده آیات ۵۵ و ۵۶)
یعنی ولی و سرپرست شما تنها خدا و پیامبر و مومنانی هستند که نماز را بپا داشته و به فقیران در حالت رکوع زکات میدهند و هرکس ولی و فرمانروای او خدا و پیامبرش و اهل ایمان باشند، پیروز است و مسلماً تنها حزب و لشگر خدا پیروزمنداند.
بر طبق قول عموم مفسرین شیعه و اهل سنت، این آیه شریفه درشان امیرالمومنین حضرت علی (ع) نازل شده که در نماز و در حالت رکوع، انگشتری خود را به فقیر داد که از جمله آنها در تفسیر کشاف زمخشری آمده است که این آیه در شان علی (کرم الله وجهه) در هنگامی که گدایی از او درخواست چیزی کرد ،در حالی که او در نمازش در حال رکوع بود، انگشتر خود را به او داد.
از جمله مطالبی که استاد پرورش نسبت به آن اهمیت زیادی میدادند، بحث " ولایت " بود و این مهم برخاسته از روح قرآن و عترت است، در آیات بسیاری از قرآن کریم بحث ولایت مطرح گردیده که سر آمد آنها آیه تطهیر و آیه ابلاغ وصایت رسول خداست که به حدیث غدیر هم مشهور است و از احادیث مسلم و متقن بین فرق مسلمین است و علامه امینی (ره) در اثر گرانسنگ الغدیر، صدها منبع از مصادر مهم شیعه و اهل سنت را برای آن نقل فرموده است و البته حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث منزلت و بسیاری احادیث دیگر همین پیام را دارند .
به هر حال طبق آیه شریفه " یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ" (مائده ، آیه ۶۷) پیامبر اکرم(ص) در روز عیدغدیر در هنگام بازگشت از سفر حجه الوداع در سرزمین غدیرخم در حضور بیش از یکصدهزار نفر از مسلمانان ، حضرت علی (ع) را به جانشینی خود منصوب فرموده و طبق دستور الهی این وصایت را به انجام رساندوآنگاه آیه شریفه " الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی " (سوره مائده ،آیه ۳) نازل شد، یعنی امروز من دین شما را کمل کردم و نعمت را بر شما تمام نمود.
پس بنابراین اکمال دین به ولایت است و همچنین اتمام نعمت محسوب میشود، کما اینکه در روایت هم آمده است:" بنی الاسلام علی خمس، الصلوه و الزکوه و الحج و الجهاد و الولایه، و مانودی بشیٍ، کما نودی بالولایه" یعنی اسلام بر پنج اصل استوار است که عبارتند از نماز، زکات، حج، جهاد و ولایت و به هیچ چیزی به اندازه ولایت تاکید نشده است.
استاد پرورش در سخن زیبایی به نقل از پیامبر اکرم(ص) اظهار میداشتند معیار دوستی و دشمنی خود را محبت امیرالمومنین قرار دهید، یعنی اگر کسی به حضرت علی (ع) عشق و علاقه دارد شما هم با او دوستی واظهار علاقه کشید، حتی اگر بر علیه شخص شما حرف و سخن گفته باشد و یا اقدامی کرده باشد، در عین حال شما بخاطر مولا به او اظهار محبت کنید، معیار دوستی و دشمنی ما نباید خودمان باشیم، معیار باید حضرت امیرباشد،هرکس با امیر خوب بود، با او هستیم و هرکس با امیر بد بود، بر علیه او هستیم، این معنا یعنی حبّ فی الله و بغض فیالله.
حضرت امیرالمومنین علی (ع) درنهج البلاغه در توصیف خود و اهل بیت میفرمایند:« نحن شجره النبوه و محطّ الرساله و مختلف الملائکه و معادن العلم و ینابیع الحکم، ناصرنا و محبنا ینتظر الرحمه و عدونا و مبغضنا ینتظر السطوه ( اللعنه )» یعنی ما( اهل بیت) از درخت نبوت و رسالتیم و از محل و جایگاه رفت و آمد فرشتگان برخاستیم و ما معدنهای دانش و چشمههای حکمت هستیم، یاران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند و دشمنان ما در انتظار کیفر و لعنت خداوند به سر میبرند.
استاد پرورش واقعا این مفهوم را در خود نهادینه کرده بود و معیارش در حب و بغض با افراد، تابع ولایت بود، یعنی اگر کسی بر علیه او حرفی میزد، کاری نداشت و برایش مهم نبود،چون میگفت اوشیعه است و محب علی (ع) است ، لذا در زمان تصدی وزارت آموزش و پرورش و یا نمایندگی مجلس بارها خبر میدادند که فلان شخص بر علیه شما چنین گفته، ایشان میگفتند خوب او نظرش را گفته، برعلیه نظام و یا ولایت فقیه که حرفی نزده، بنده که نظام نیستم، نظام بر محور ولایت است و اگر کسی در مقابل ولایت میایستاد، ایشان آنگاه مردانه در مقابل او سینه سپر میکرد.
استاد پرورش به حضرت علی (ع) فوق العاده عشق و علاقه داشتند و از همین رو غالب نهج البلاغه را از حفظ بودند و در بحر بیکران معارف آن غوطهور ودر کمتر مجلس و محفلی اتفاق میافتاد که ایشان سخن بگوید و از مولای خود حضرت امیر(ع) چیزی نگوید و این عشق و محبت علوی همه وجود او را احاطه کرده بود.
ماجرایی خواندنی از علامه جعفری
استاد پرورش با علامه محمدتقی جعفری (رض) که شارح نهج البلاغه هم بودند، ارتباط دوستی عمیق داشت، گرچه به لحاظ سببی هم فامیل بودند، یعنی اخ الزوجه ایشان، مرحوم مهندس مصحف، داماد علامه محمدتقی جعفری بود. داستان جالبی را استاد پرورش از ایشان نقل میکردند که چون با موضوع مورد بحث تناسب دارد، در اینجا نقل میکنم.
استاد علامه جعفری میفرمودند در قبل از پیروزی انقلاب که ایشان محل سکونتشان در خیابان زیبا واقع در محله میدان خراسان تهران بود، از ایشان دعوتی برای شرکت در جشن عید غدیر میشود که چون این جشن در منزل یکی از امرای ارتش شاه بوده است، ایشان قبول نمیکنند و هرچه اصرار میکنند، ایشان باز هم امتناع میکنند، تا اینکه در روز موعود، مرحوم انوری صاحب فرهنگ سخن که از اساتید معروف علمی و فرهنگی بودهاند، با ماشین شخصیاش به درب منزل علامه جعفری میرود و از ایشان با خواهش و تمنا برای شرکت در این جشن دعوت بعمل میآورد و میگوید بنده خود همراه شما هستم و مجدداً شما را برمیگردانم.
بالاخره استادجعفری بخاطر احترامی که برای مرحوم انوری به عنوان یک شخصیت علمی قائل بودند به منزل آن تیمسار و یا ارتشبد شاهنشاهی در یکی از ویلاهای شمال شمیران تهران میروند و جلسهای بسیار اعیانی با حضور امرای ارتش، و کلای مجلس و مقامات بلند پایه رژیم بوده است و همه گونه میوههای رنگارنگ و پذیرایی در حد بسیار عالی بوده و با ورود علامه جعفری به مجلس جشن به ایشان احترام میکنند و در بالای جلسه جای میدهند .
در این جلسه یکی از شعرا در مدح و منقبت مولاعلی (ع) مشغول قرائت شعری بوده است که استاد جعفری میگویند در همین اثنا دیدم یک سیدی روحانی ،لاغر اندام و با لباسی بسیار ساده و بیآلایش که بقچهای هم زیربغل داشت،وارد جلسه شد و در همان نزدیکی در ورودی بر روی زمین نشست و کسی توجه نکرد و البته من به احترام او در جای خود بلند شدم و از همان دور به او توجه کردم.
البته میزبان جلسه ظاهرا از ورود آن سید روحانی خرسند نبود و به اطرافیان چشم میدوخت که چرا حواسشان نبود و اجازه دادند، این سید که معلوم نیست، کیست وارد جلسه شود! به هر حال مراسم شعرخوانی ادامه داشت تا اینکه ناگهان این سید روحانی اشکالی ادبی برشعر آن شاعر گرفت و گفت اگر این بیت را این چنین بگوئید، بهتر نیست؟ همگان از کلام نغز او به وجود آمدند و تازه متوجه حضور این سید روحانی در مجلس شدند.
لحظاتی گذشت و مجددا این سید روحانی اشکال ادبی دیگری را به شاعر متذکر شد و شاعر دید کاملا درست میگوید و از ایشان تشکر کرد و اذعان کرد که این سید روحانی شخصی با سواد و اهل ادب هستند و اهل مجلس هم نگاهشان به آن سید متفاوت شد و برای بار سوم که این ماجرا اتفاق افتاد ،از آن سید روحانی تقاضا کردند که به بالای مجلس برود و آن شاعر هم با احترام از آن سید روحانی درخواست کرد تا مجلس جشن را ایشان به فیض برساند و با اصرار همه، آن سید در جایگاه قرار گرفت و گفت شما چه شعری میخواهید من بگویم، چون من فیالمجلس و بالبداهه میتوانم شعر بگویم! در اینجا تعجب همه برانگیخته شد و بعضی افراد لغاتی را مطرح کردند و گفتند دوست داریم در شعر شما این کلمات باشد و پس از طرح پیشنهادات، آن سید روحانی با بیانی سحرآمیز شروع به قرائت اشعاری کرد که حاوی همه لغات پیشنهادی بود و همه را مبهوت و در جای خود میخکوب کرده بود!
استاد جعفری میفرمودند، من فهمیدم این قضایا عادی نیست، بالافاصله قلم و کاغذ را از جیب خود درآوردم و ابیاتی از آن اشعار زیبا را یادداشت کردم که چنین بود:
گرنسیمی زسر طره جانان خیزد تا قیامت زصبا رایحه جان خیزد
والهم من که چوازخواب توبیدارشوی زچه روازسرچشمان تومژگان خیزد
گربه خاری کند از قاعده لطف نظر از بن خار دوصد روضه رضوان خیزد
گرزند دست به دامان ولایش فرعون از لحد با دو کف موسی عمران خیزد
دارالایمان قم از من شده رشگ فردوس آری اینسان پسر از خانه عرفان خیزد
داورا، دادگرا ،جانب جدّا نظری کز پی مدح توچون بحریه طوفان خیزد
اینها اشعاری بود که استاد پرورش از قول علامه محمدتقی جعفری برای بنده نقل فرمودند و اگر احیاناً اشکالی وجود داشته باشد ،از حافظه بنده است که نتوانستم اشعار را درست بخاطر بسپارم و لیکن به نظرم هرچه فکر کردم، همینها آمد که عرض کردم، البته این ماجرا را استاد پرورش برای حضرت آیتالله خزعلی هم که به اصفهان برای دیدار ایشان رفته بودند، نقل کردند و احتمالاً مضبوط است.
به هرحال علامه جعفری داستان را ادامه دادند که این سیدروحانی با قرائت این اشعار آنچنان فضای جلسه را تسخیر کردهبود که هر سخنی را با قدرت میتوانست بگوید، و آنگاه رو به همه بزرگمنشان کرد و گفت: آقایان! میدانید من چرا به این جلسه آمدم! من برای این آمدم که دیدم شما به عشق مولایم امیرالمومنین مجلس جشنی با این عظمت و با این همه پذیرایی فراهم کردهاید، آیا نمیدانید در این شهر چقدر انسانهای گرسنه هستند؟! چرا این جشن را در بالای شهر و در بین اشراف برپا کردید؟! چرا این اطعمه واشربه را برای فقرا و گرسنگان نمیبرید؟! مگر مولای شما همان کسی نبود که نیمه شب انبان غذا بر دوش میکشید و بر در خانه یتیمان و بیوه زنان میبرد؟! من آمدم بگویم شما اگر واقعا عشق به مولا علی علیه السلام دارید بیائید، تصمیم بگیرید ثروتتان را با فقرا تقسیم کنید و این غذاها و میوهها را هم ببرید در پائین شهر بین گرسنگان و فقیران توزیع کنید!
استاد جعفری میگویند این سیدروحانی این حرفها را در آن جلسه جشن اشرافی زد و از جلسه بیرون رفت و مثل اینکه همه را تسخیر و تصرف کرده باشد، کسی از جای خود حرکتی نکرد تا اینکه لحظاتی گذشت و او از منزل بیرون رفت ، بناگاه همه بیدار شده و تکان خوردند و به پرسش افتاده و از همدیگر مِیپرسیدند آقا این کی بود؟!چطور جرأت کرد در حضور این همه امراء و اشراف و مقامات حکومتی این سخنان را بگوید و میزبان مأمورانش را به دنبال آن سید روحانی فرستاد که او را دستگیر کنند، اما هرچه گشتند او را پیدا نکردند و مثل اینکه در آسمان بالا رفته و یا در زمین فرو رفته بود!
استاد جعفری میفرمودند من فهمیدم که این شخص از ابدال بوده است و بنابر مأموریت به این جلسه آمده بود تا اینطور انذار دهد و این جمع را متذکر شود، البته اثرگذار هم بود و برخی افراد آن جلسه واقعا منقلب شدند و تصمیم گرفتند به صرف علی علی گفتن ،اکتفا نکنند و واقعا سیره عملی آن امام عدالت گستر را پیشه روی خود نمایند.
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین و اولاده المعصومین علیهم السلام
مرتضی نجفی قدسی
1392/12/20
بازتاب خبر در رسانه ها:
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و ششم )
پایگاه خبری قم نیوز ( قسمت بیست و ششم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و ششم )
خبرگزاری ایکنا ( قسمت بیست و ششم )
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد پرورش ( قسمت بیست و هفتم و پایانی )
ماجرای «یا زهرا» گفتن استاد پرورش در بستر بیماری
" فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ "» (سوره انبیا آیه ۹۴ )
یعنی پس هر کس کار خوب و شایستهای انجام دهد و اهل ایمان باشد، تلاش و کوشش او پوشیده نمیماند و مورد ناسپاسی قرار نمیگیرد و قطعا آنها را به سود او ثبت میکنیم و مینویسیم.
از زمان رحلت استاد اخلاق و عرفان و مفسر قرآن جناب استاد سیدعلیاکبر پرورش که در روز جمعه ششم دی ماه به دیار باقی شتافتند، هشتاد روز میگذرد و ما همچنان در فراق ایشان اندوهگین هستیم و با یاد و خاطرات این معلم بزرگ روزها و شبها را سپری میکنیم.
گرچه در این مدت توفیقی دست داد تا مروری اجمالی بر ابعاد وجودی شخصیت استاد پرورش داشته باشیم ولیکن هنوز معتقدم حق مطلب ادا نشده است و نتوانستهایم به خوبی در تبیین عظمت معنوی ایشان سخنی بگوئیم و از مجموع معارف این استاد بزرگ،بهره اندکی بردهایم.
به هرحال در روزهای پایانی سال ۹۲ قرار داریم و از طرفی مصادف با ایام فاطمیه نیز هستیم و به نظرم میآید با عرض مطالبی در همین مقولهها، به این نوشتار پایان دهیم تا انشاالله بلکه در آینده و در فرصتی دیگر بتوانیم با رویکردی جدید به استفاده از بیانات ایشان بپردازیم.
نکته اول این که استاد پرورش در مواجهه با اعیاد و مناسبتهایی این چنینی همیشه نگاهی معرفتی داشتند و این فرمایش امام حسین (ع)در دعای عرفه را مورد استناد قرار میدادند که :«الهی علمت باختلاف الاثار و تنقلات الاطور ان مرادک منی ان تتعرف الی فی کل شی حتی لا اجهلک فی شی»
یعنی خدایا دانستم به وسیله اختلاف آثار و زیر و روشدن و تغییر اطوار هستی، مقصود تو آن است که در هر چیزی خود را برای من بشناسانی تا در هیچ چیزی نسبت به تو ناآگاه نباشم.
در قرآن کریم هم در آیات متعددی به این نکته اشاره گشته که پدید آمدن شب و روز و مجموعه خلقت، آثار الهی است و برای خردمندان موجب افزایش معرفت آنها نسبت به پروردگار میشود.
"فَانظُرْ إِلَی آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَی وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ"( سوره روم آیه ۵۰ )یعنی پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را بعد از مردگی اش زنده می کند، همانا این (خدای قادر) زنده کننده مردگان است و او بر هر چیزی توانا است.
و یا در جای دیگر می فرماید:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ» به درستی که در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز، نشانههایی از قدرت و عظمت پروردگار است برای آنان که اهل بینش و خردورزی هستند.
به هر حال این گردش روزگار و آمدن سال نو باید در انسان تحولی و معرفتی جدید پدید آورد و انسان دریابد که به قول سعدی:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
استاد پرورش در بهرهبرداری از فرصتهای زمانی تاکید فراوان داشت و معتقد بود که ترتیب بخصوص ماههای قمری و مناسبتهای آنها میتواند برای سیر و سلوک یک انسان عارف، رهگشا و موثر باشد. فرصتهای ماه رمضان، محرم و صفر، دهه ذیالحجه، رجب و شعبان و دیگر ایام و اعیاد بزرگی مانند غدیر، فطر و قربان ، هرکدام ظرفیتهایی دارند که انسان سالک را میتوانند در طی طریق الی الله قوتی افزون ببخشند و صعود او را در مسیر حق تعالی فرصتی جهشی بدهند.
برای ما شاگردان، این اعیاد فرصت مناسبی بود تا همیشه خدمت استاد برسیم و از خرمن علم و دانش و معرفت ایشان بهرهمند شویم. اما حالات ایشان در هر یک از این مناسبتها متفاوت بود، مثلا در عید غدیر، نیمه شعبان، سالروز تولد حضرت صاحبالزمان(عج) یا عید فطر و قربان و یا ایام فاطمیه و محرم و صفر در فضای خاص خودش قرار میگرفت و متمرکز در همان مناسبت میشد و در بحری عمیق در آن موضوع به غواصی میپرداخت .
مثلا در ایام محرم به مطالعهای عمیق در نهضت کربلا میپرداخت و با تک تک یاران حضرت ابیعبدالله الحسین(ع) آشنا میشد و رابطه برقرار میکرد به طوری که غالب اسامی آنان را از حفظ بود و هر کدام را ستارگانی میدانست که چون در کنار خورشید وجود حضرت سیدالشهدا(ع) قرار گرفتهاند، پرتو نور آنان کمتر دیده میشود و حال آن که هر کدام ستارهای در جهان آفرینش هستند.
در ماه مبارک رمضان، غرق در دعاهای ماثوره در این ماه بخصوص دعای شریف ابوحمزه ثمالی از امام سجاد (ع) میشد و تمامی این دعا را با اشکریزان و سینهای سوزان از حفظ قرائت میکرد و یا در شبهای احیا ، اوج شور و احساس و گریههای عارفانه ایشان بود و یا در عید فطر آن شادابی و پاکی فطرت و جلوه قبولی اعمال ماه مبارک رمضان ، در وجود ایشان مشهود بود.
به هر حال در هر مناسبتی سعی ایشان آن بود که از آن فرصت، حداکثر استفاده را ببرد و حق آن را ادا کند. در عید نوروز هم به اعتبار گردش سال ، با ذکر دعای «یا مقلب القلوب وا لابصار،یا مدبر اللیل و النهاریا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال» پیوسته درصدد ارتقای تغییر و تحول روحی بود،و از هر دریچهای معرفت الهی را جستوجو میکرد.
او میگفت این خدایی که «فالق الحب و النوی » هست و این زمین مرده را دوباره به بهار طبیعت زنده میکند «یحی الارض بعد موتها» این خدا قادر است تا دلهای مرده ما را هم دوباره زنده کند تا همانند گلها و درختان، حیاتی مجدد یافته و با طراوت باشیم.
استاد پرورش دیدش در همه حال معرفتی بود، او به سرسبزی و باغ و گل علاقه داشت ولی گویا با آفرینش همراز بود و این اشعار را با صدای زیبا و دلنشین بر زبان جاری میکرد که :
این درختانند همچون خاکیان
دستها برکردهاند از خاکدان
با زبان سبز و با دست دراز
از توانایی حق گویند راز
غافلان آواز اینان نشنوند
تیزهوشان راز اینان بشنوند
امیدواریم خدای متعال همانطور که ما را به تفکر در خلقت آسمان و زمین و گردش شب و روز و مجموعه آفرینش فرا میخواند، ما هم بتوانیم آیات الهی را در آنها مشاهده کرده و بر معرفت خود بیفزائیم که چه خوب گفته است سعدی شیراز:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
و اما نکته دوم تقارن این روزهای آخر سال با ایام حزن آلود«فاطمیه» است و تعلق دارد به وجود دردانهای در خلقت که محور عالم وجود است، چرا که در حدیث کساءفرموده است:
«هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها» هنگامی که جبرئیل پرسید « و من تحت الکسا؟» جواب آمد که فاطمه است و پدرش و شوهرش و پسرانش یعنی مرکزیت با فاطمه است.
این وجود نورانی، هیجده سال میهمان ما خاکیان بود و متاسفانه در حق او و فرزندانش بسیار جفا شد و حال آن که حق تعالی مجموعه هستی و آفرینش را به طفیل وجود آنان خلق فرمود.
استاد پرورش یکی از کسانی بود که پیوندهای عمیق با مادر خود یعنی حضرت زهرا(س) داشت و در چنین ایامی بسیار محزون و سوگوار بود و در مصائب این بانوی بزرگوار اسلام بسیار اشک میریخت.
داستان جالبی را جناب استاد حاج علی انسانی از شاعران و مرثیهسرایان اهل بیت(ع) نقل کردهاند که تقریبا دو ماه قبل از رحلت استاد پرورش به عیادت ایشان در اصفهان رفته و جویای احوال استاد بودند ولی متاسفانه ایشان قادر به صحبت کردن نبودند و ظاهرا مدت زمانی بوده است که دیگر صحبت نمیکردند.
آقای انسانی ساعتی در کنار ایشان نشسته و به یاد سالهایی که در مجاورت منزل ایشان در تهران زندگی میکردند و روابط دوستی داشتند و مجالس اهل بیت(ع) را با هم اداره میکردند،زبانحالی را با ایشان در میان میگذارند و در آخر از سردرد و غصه که ایشان قادر به صحبت کردن نیستند، میگویند قربانت بروم! لااقل یک "یازهرا "بگو تا دلمان خوش شود! که در این هنگام ناگهان استاد پرورش گویا تمام نیروی خود را جمع میکند و با تمام وجود میگوید:«یا زهرا»!
و در اینجا اهل منزل و آقای انسانی و همراهانشان همه از این که ایشان توانستند این کلمه را بگویند، بسیار متعجب و خوشحال شدند و این ماجرا در حقیقت سوژه اصلی روضههای جناب آقای انسانی در مجالس ترحیم استاد پرورش شد.
«اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و ذریتها و موالیها و السر المستودع فیها بعددما احاط به علمک»
خدایش رحمت کند و روح ملکوتی ایشان را با موالیانش ،ائمه اطهار علیهم السلام محشور بفرماید.
به هر حال به پایان رسید این دفتر ، گرچه قابلیت این معنا را نداشتم و لیکن خدای عزیز را هزاران مرتبه سپاسگزارم که به این حقیر عنایت فرمود تا بتوانم به ذکر خوبانی مانند استاد پرورش مشغول شوم که حتی یادشان موجب ازدیاد ایمان و معنویت میشود ، چرا که فرموده است«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»(سوره انفال آیه ۲)
امیدوارم مجموعه این ۲۷ نوشتار ، به اضافه مقالات مستقلی که در ایام ارتحال ایشان قلمی گردید،به صورت مجلدی چاپ و منتشر گردد تا نسل جدید بدانند الگوهای عملی قرآن کریم چه کسانی هستند و چگونه باید متخلق شد.
و آخر دعویهم انالحمدلله ربالعالمین
سیزدهم جمادیالاول ۱۴۳۵
مصادف با سالروز شهادت حضرت صدیقه طاهره ، فاطمه زهرا سلام الله علیها
خادم القرآن - مرتضی نجفی قدسی
بازتاب خبر در رسانه ها :
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و هفتم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و هفتم )
خبرگزاری ایکنا ( قسمت بیست و هفتم )
خبرگزاری جمهوری اسلامی ( قسمت بیست و هفتم )
روزنامه اعتدال ( قسمت بیست و هفتم )
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بازتاب خبر در رسانه ها :
پایگاه خبری لمون پرس ( قسمت چهارم )
گزارش تصویری خبرگزاری تسنیم ( قسمت پنجم دیدار با علما )
پایگاه خبری قم نیوز ( قسمت ششم )
پایگاه خبری تحلیلی صراط ( قسمت نهم )
خبرگزاری ایکنا ( قسمت یازدهم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت دوازدهم )
روزنامه رسالت ( قسمت دوازدهم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت سیزدهم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت چهاردهم )
روزنامه رسالت ( قسمت چهاردهم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت پانزدهم )
روزنامه رسالت ( قسمت پانزدهم )
روزنامه رسالت ( قسمت شانزدهم )
روزنامه جمهوری اسلامی ( قسمت شانزدهم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت شانزدهم )
روزنامه اطلاعات ( قسمت شانزدهم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت نوزدهم )
خبرگزاری ایکنا ( قسمت نوزدهم )
پایگاه خبری جوان ایرانی ( قسمت بیستم )
روزنامه اعتدال ( قسمت بیستم ) بخش اول
روزنامه اعتدال ( قسمت بیستم ) بخش دوم
پایگاه خبری تحلیلی رویش ( قسمت بیستم )
پایگاه خبری بی باک ( قسمت بیستم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و یک )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و یکم )
خبرگزاری ایکنا ( قسمت بیست و یکم )
کرمانشاه نیوز ( قسمت بیست و یکم )
سایت خبری تحلیلی نخبه 313 ( قسمت بیست و یکم )
پایگاه خبری کرمانشاه نیوز ( قسمت بیست و یکم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و دوم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و دوم )
خبرگزاری ایرنا ( قسمت بیست و دوم )
روزنامه اعتدال ( قسمت بیست و دوم )
سایت خبری جهان نیوز ( قسمت بیست و دوم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و سوم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و سوم )
پایگاه خبری قم نیوز ( قسمت بیست و سوم )
پایگاه خبری درنیوز ( قسمت بیست و سوم )
پایگاه خبری آنلاین 110 ( قسمت بیست و سوم )
سایت شهروندان ( قسمت بیست و سوم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و چهارم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و چهارم )
پایگاه خبری قم نیوز ( قسمت بیست و چهارم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و پنجم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و پنجم )
پایگاه خبری ندای انقلاب ( قسمت بیست و پنجم )
پایگاه خبری فردا ( قسمت بیست و پنجم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و ششم )
پایگاه خبری قم نیوز ( قسمت بیست و ششم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و ششم )
خبرگزاری ایکنا ( قسمت بیست و ششم )
خبرگزاری تسنیم ( قسمت بیست و هفتم )
روزنامه رسالت ( قسمت بیست و هفتم )
خبرگزاری ایکنا ( قسمت بیست و هفتم )
خبرگزاری جمهوری اسلامی ( قسمت بیست و هفتم )
روزنامه اعتدال ( قسمت بیست و هفتم )
در پی اظهارات یکى از نمایندگان اصفهان که هر مردی در ترکیه به طور متوسط با ۱۵ زن رابطه جنسی دارد! مرتضی نجفی قدسی در یادداشتی با انتقاد از چنین اظهارات سخیف و نادرستی تأکید کرد این گزاره غلط و خلاف واقع است و طرح چنین سخنانی بسا موجب شکاف بین دو ملت بزرگ ایران و ترکیه خواهد شد!